با بهزاد پروینقدس، عکاس و مستندساز حوزه مقاومت؛ آنجا که رزمنده میافتد، عکاس باید برخیزد /نگاتیوهای جنگ «خودخوری» میکنند هیپوی نگاتیو، عمر مفید و محدودی دارد. بعد از این عمر، شروع به «خودخوری» میکند. بیش از ۲۳۰۰ قطعه نگاتیو از دوره جنگ و تفحص دارم که حالت قارچی گرفتهاند و دارند فرو میریزند. به گزارش […]
به گزارش خبر تبریز به نقل از فارس «بهزاد پروینقدس» عکاس، طراح، نویسنده و مستندساز حوزه مقاومت، متولد ۱۳۴۳ در تبریز است. او هم مانند بسیاری از نوجوانان نسل خود، با «دستکاری شناسنامه» راهی جبهه شدهاست. نوروز سال ۶۰، نخستین روزهایی بود که «حاجبهزاد» با «دوربین اسپینای روسی» دل به غبار و آتش زد. پنج بار مجروح شده اما هر بار برخاسته تا راوی یکی از دورههای مهم تاریخ معاصر ایران باشد.
بخش مهمی از مستندنگاریهای رزمندگان آذربایجان و لشگر عاشورا در دوره جنگ تحمیلی و تفحص، مرهون مجاهدت فرهنگی این هنرمند است. بیش از ۲۳۰۰ قطعه نگاتیو از فعالیت او در حوزه مقاومت، باقی ماندهاست. اگرچه این قطعات، با همت خود او، به عکس تبدیل، و یا اسکن شده، اما این تبدیل، چیزی از ارزش تاریخی و هنری نگاتیوها نمیکاهد. نگاتیوهایی که با گذشت زمان، در آستانه فرسایش و تخریب است و نجاتشان، همت نهادهای متولی را میطلبد. با این هنرمند پیشکسوت، گفتگویی داشتهایم.
آنجا که رزمنده میافتد، عکاس باید برخیزد
جناب پروینقدس، به عنوان سوال نخست بفرمائید عکاسی در جریان جنگ تحمیلی، از بعد حسی و تکنیکی، چه ویژگیهایی دارد؟
از بُعد فنی، امکانات امروز، طبیعتاً در آن دوره، فراهم نبود. باور کنید اگر این گوشیهای امروزی، در دوره جنگ، دست من بود، دنیا را فتح میکردم! از سوی دیگر، آبوهوا، نوع اتفاقات، ارتفاعات و مسیرها، باعث میشد، فضا کاملاً مطابق «عکاسی بحران» باشد. اینجاست که وقتی، رزمنده زمین میافتد، عکاس باید بیمحابا برخیزد. از سوی دیگر، فضای معنوی و معرفتی حاکم بر جبههها باعث میشد، دوربین، در ثبت تصاویر کم بیاورد. منشا اصلی این معرفت، بچههایی بودند که همیشه از دوربین فراری بودند. از «آقامهدی» گرفته تا نیروی بیسیمچی، این خصیصه را داشتند. از هر کدام که میخواستی عکس بگیری، اعتراض میکرد که از من نگیر، از فلانی بگیر!
صرفاً عکاسی میکردید یا فعالیت عملیاتی هم داشتید؟
در واحدهای مختلف تکتیراندازی، قرارگاه، مخابرات، اطلاعات و عملیات، حضور داشتم. اما عکاس رسمی و سازمانی لشگر نبودم. به عنوان یک بسیجیِ علاقمند، ذوقی و دِلی عکس میگرفتم. نقاشی میکردم، خاطرات رزمندهها را مینوشتم. با این کارها، مانوس بودم.
در چه عملیاتهایی حضور داشتید؟
پیش از حصر آبادان، در منطقه بودم. پس از آن، در گیلانغرب و مطلعالفجر حضور داشتم. مسلمبنعقیل در سومار، آزادسازی خرمشهر، خیبر، مجنون، والفجر مقدماتی، کربلای ۴ و ۵، شلمچه، بیتالمقدس ۱ و ۲، از جمله عملیاتهایی بود که حضور داشتم.
عکسهایی که می گرفتید، در نشریه خاصی چاپ میشد؟
نه. با هیچ نشریه و مجلهای همکاری نداشتم. در وهله اول، ثبت عکسها برایم مهم بود. برای اینکه نگاتیوها در آن گرمای جنوب، اُکسیده نشوند، در یخچال کائوچویی نگهشان میداشتم و به سختی میرساندم تبریز. عکسها را در قرارهای نماز جمعه، دست بچهها میرساندم. الان تمام عکسها را اسکن کردم.
در تبریز، خودتان نگاتیوها را ظاهر میکردید یا لابراتوار خاصی این کار را میکرد؟
در ابتدای کارم، نگاتیوها را میدادم به یکی از لابراتوارهای خیابان فردوسی که صاحبش یک دوست ارمنی بود. اما بعدها میسپردم به «خانه دوربین» و «آقای خیری» که امروز به «چاپ سپنتا» معروف است. سپنتا آن موقع در پاساژ برلیان بود، در سهراه امین. تا آخر جنگ، کار ظهور نگاتیوهایم با این لابراتوار بود.
با وجود این نقش برجسته، نهادی بود که نقش حمایتی از تلاش فرهنگی شما داشته باشد؟ به هر حال آن زمان، واحدهای تبلیغات و فرهنگی جنگ وظایفی داشتند.
نه. حمایتی نمیشد از کارم. انتظاری هم نداشتم البته. همین که میتوانستم عکس شهیدی را به یک مادر چشمانتظار برسانم، مزد بزرگی برایم بود. چندرغازی را هم که به عنوان حقوق میگرفتم، صرف ظهور فیلمها میکردم.
عکسها از آرشیو شخصی بهزاد پروینقدس
آقا مهدی مبهوتم کرد
اشاره کردید به حضور در عملیاتها و همراهی با رزمندگان و فرماندهان شاخص لشگر عاشورا. خاطره خاصی از این دوران دارید؟
هنرمند واقعی، همین عزیزان بودند. ما فقط توفیق ثبت این هنر را داشتهایم. آقامهدی، زیاد قائل به عکس نبود. مدام توصیه میکرد که فلانی، از بچهها عکس بگیر. اما یک روز بالاخره در پادگان پدافند هوایی کمین کردم تا از ایشان عکس بگیرم. وقتی به یکباره با هم رو در رو شدیم، آن جذبه معروف که همهمان را شیفته میکرد، مبهوتم کرد. من میخواستم ایشان را غافلگیر کنم، اما خودم غافلگیر شدم! هیچ وقت آن مواجهه، از یادم نمیرود.
عکسها از آرشیو شخصی بهزاد پروینقدس
خاطره دیگرم، عکس معروفی است که از رهبر انقلاب دارم. همان عکسی که ایشان لباس سپاه پوشیدهاند و برای وضوگرفتن، آستینها را بالا زدهاند. این عکس مربوط میشود به محرّم سال ۶۷٫ بعد از عملیات مرصاد، دو روز به تاسوعا ماندهبود که ایشان آمدند لشگر عاشورا. آنقدر عکس از این حضور گرفتم که خطاب به من فرمودند: «شما که این همه عکس میگیرید، کسی هست که از خود شما عکس بگیرد؟» دوربین را روی پروگرام تنظیم کردم و سپردم به یکی از بچهها به اسم «محمدعلی زینال». او هم این عکس معروف را از آقا و من گرفت.
بخش دیگری از فعالیت شما مربوط به دوران تفحص است. عکاسی این دوران، از نظر فنی و حسوحال عکاسی، چه تفاوتهای عمدهای با دوره جنگ داشت؟
امکاناتم در دوره جنگ، بسیار محدود و ناچیز بود؛ اما در دوره تفحص، تجهیزاتم قویتر شد. دوربین عکاسی آوانس و دوربین فیلمبرداری M9000 داشتم. سعی میکردم کارهایی را که در دوره جنگ، به خاطر خلاء امکاناتی نتوانستهبودم انجام دهم، در دوره تفحص، جبران کنم. شرایط عکاسی هم مساعدتر شده بود. در دوره جنگ، تیر و ترکش و آتش از همه جا میبارید. اما تفحص، دوره آرامش بود و محدودههای میدان مین و سیمخاردار، به خوبی معلوم بود. میشد با آرامش و درنگ بیشتری عکس گرفت. البته آن فضای معنوی دوره جنگ، همچنان در تفحص حاکم بود.
عکسها از آرشیو شخصی بهزاد پروینقدس
در دوره تفحص، صرفاً عکاس بودید یا نقش میدانی هم داشتید؟
با توجه به اینکه در واحد اطلاعاتوعملیات بودم، آشنایی خوبی روی محورهای عملیاتی داشتم و در کنار گروههای تفحص، راهنمایشان بودم. تفحص تا سال ۸۲ ادامه داشت. اما در کنار آن، احساس میکردم باید در کنار کاروانهای راهیان نور هم باشم. برای اولین بار، پیشنهاد دادیم در کنار راهیان نور، نمایشگاههایی هم برگزار شود. برنامههای فرهنگی برگزار میکردیم. بستههای فرهنگی بین زائران توزیع میکردیم. برنامههای خاطرهگویی و پخش فیلم داشتیم.
برای سلامت جامعه، باید این گذشته را احیا کنیم
مناطق عملیاتی، از یک منظر، جزئی از تاریخ مهم دوره معاصر به شمار میرود. به عنوان فردی که از نخستین دوره راهیان نور، در این اردوها حضور داشته، بفرمایید، کمآگاهی نسل جدید از این مناطق و همچنین تغییرات فیزیکی این محورها در سالهای پس از جنگ، چقدر می تواند آسیبزا باشد؟
اقداماتی مثل طرحهای جادهسازی و حفاری شرکت نفت، طبعاً روی فضای خاص این محدودهها تاثیر میگذارد. خرمشهر را با روز آزادی مقایسه کنید. هیچ رد و نشانی از آن دیوارهای ترکشخورده و پلهای شکسته نیست. همین طور هویزه و سوسنگرد و شلمچه. اوضاع، طوری است که نسل حاضر در این شهرها، با گذشته شهرشان بیگانه هستند. این در صورتی است که عطش عجیبی از طرف عموم مردم برای درک حقایق جنگ و جبهه وجود دارد. برای سلامت جامعه، باید این گذشته را احیا کنیم و بگوییم در این محورها، چهها بر جوانان این کشور گذشتهاست.
عکسها از آرشیو شخصی بهزاد پروینقدس
«دفاع از حرم» باب نوینی است که در جبهه جهانی مقاومت گشوده شده است
چه اشتراکات و شباهتهایی بین جبهه مدافعان حرم و سالهای دفاعمقدس دیدید که به مستندسازی در این حوزه، مجاب شدید؟
«دفاع از حرم» باب نوینی است که در جبهه جهانی مقاومت گشودهشدهاست. موضوعی که فراتر از مرزها و محدوده جغرافیایی است. از شهید «هادی نصراله» و «علی اشمر» گرفته تا «حامد جوانی» و «محمودرضا بیضایی». احساس میکنم همان غربت و مظلومیتی که در میان بچههای جنگ بود، امروز در مورد «مدافعان حرم» هم هست. باید در این وادی حضور موثر داشته باشیم، وگرنه دیگران پیش از ما میروند سراغ سوژههای ما و روایت ایدهآل خودشان را انعکاس میدهند. الان خبرنگاران آمریکایی و عربستانی و ترکیهای، قدمبهقدم در سوریه تصویر میگیرند. اما خب به هرحال ما محدودیتهایی داریم و صلاح نیست در این جبهه، به طور مستقیم، حضور رسانهای داشتهباشیم. به نوعی، توفیق حضور در این جبهه، از ما سلب شده است؛ با این حال، این محدودیت، نباید باعث سستی و انفعال ما شود.
تولید ۶ مستند۲۰ تا ۵۰ دقیقهای، در مورد مدافعان حرم
چند مستند از مدافعان حرم تهیه شدهاست؟ در مورد محتوای این آثار توضیح بفرمایید.
۶ مستند۲۰ تا ۵۰ دقیقهای، در مورد مدافعان حرم کار کردهام.
روحاله طالبیاقدم، سیدرضا مراثی، وحید فرهنگیوالا، اکبر زوار جنتی، حاج محمدرضا جلالی مدافع حرم و شهید مهاجرالیالله و همچنین محرم علیپور جانباز جبهه مقاومت، عزیزانی هستند که در این مستندها، سیره و سبک رفتاریشان، در گفتگو با خانواده و دوستان و همرزمان، به همراه برخی تصاویر آرشیوی آمدهاست.
پخش این آثار چگونه خواهد بود؟
با برخی شبکههای تلویزیونی از جمله شبکه سه و شبکه افق در مورد پخش این مستندها هماهنگ شدیم. اما حتی اگر بستری برای پخش و انتشار آثار وجود نداشته باشد، باز هم کار خود را میکنم. فعلاً ثبت و ضبط آثار مهم است.
در تمام این سالها هر جا احساس کردهام، نیاز به حضور بوده، وارد کار شدم
سوالی که مشابهش در برخی محافل روزمره کم نیست، این است که با گذشت ۳۰ سال از جنگ، محرومیت و نیازهای اجتماعی، از واقعیتهای جاری در کشورمان است. در چنین وضعیتی، چرا باید عمده فعالیت «حاج بهزاد» کماکان معطوف جبهه و جنگ و مدافعان حرم باشد؟
در تمام این سالها هر جا احساس کردهام، نیاز به حضور بوده، وارد کار شدم. حالا فرقی نمی کند، زلزله ارسباران و کرمانشاه باشد، یا طرحهای محرومیتزدایی سیستانوبلوچستان، یا حتی عکاسی از مساجد تاریخی و رویدادهای اجتماعی. در سیستان گفتند بیا و در مورد مبارزه با مواد مخدر کار کن. جای دیگری پیشنهاد داده بود در مورد زعفران مستند بسازم! میگفتم باشد، این موضوعات هم خوب است و من این سوژهها را هم به نحو احسن انجام میدهم؛ اما با پرداختن به این موضوعات، آن تمرکز و تجربهای که طی سالها در زمینه عکاسی جبهه و جنگ اندوختهام، زمین میماند.
شنیده میشود که نگاتیوهایتان، در معرض تخریب است. مشکل این نگاتیوها دقیقاً چیست؟
هیپوی نگاتیو، عمر مفید و محدودی دارد. بعد از این عمر، شروع به «خودخوری» میکند. بیش از ۲۳۰۰ قطعه نگاتیو از دوره جنگ و تفحص دارم که حالت قارچی گرفتهاند و دارند فرو میریزند.
از نظر فنی، چه تدبیری میتوان در این خصوص اندیشید؟
باید ضدعفونی شوند. در یخچالهای مخصوص نگهداری شوند و با کلاسورهای ویژه، هواگیری شوند.
این امکان، در تبریز، میسر نیست؟
نمیدانم. میگویند در بعضی جاها ممکن است چنین امکاناتی باشد. اما یقیناً این مراحل فنی، در این دفتر اجارهای ممکن نیست و نیازمند لابراتور است.
من تا نفس دارم، تکلیف خودم را پیش میبَرَم و کاری به نتیجه ندارم
در این مورد، تاکنون درخواست یا مطالبهای از نهاد خاصی داشتهاید؟
چه صدایی از من میتواند بلند شود؟ من تا نفس دارم، تکلیف خودم را پیش میبَرَم و کاری به نتیجه ندارم. هر چند که ناامید هم نیستم. روزی که نباشم، قدر و ارزش واقعی این نگاتیوها مشخص خواهدشد. اصلاً هم نگاه احساسی به موضوع ندارم.
مسئولی که فضایل «آقا مهدی» را بشناسد، سنگ مزار شهدا را با لودر جابهجا نمیکند
این غربت و مهجوریت را که در بخش عمدهای از هنر انقلاب اسلامی، چشمگیر است، چطور ریشهیابی میکنید؟
ببنید، بحث شخص «من» نیست. آقایانی که به هر عنوان، متولی و مدعی هستند، اگر «باور» داشتند، این اتفاقات ناگوار نمیافتاد. مسئولی که فضایل «آقا مهدی» را بشناسد، سنگ مزار شهدا را با لودر جابهجا نمیکند. لوگوی سپاه و جهاد، آن دلنوشتههای روی سنگها و طرحهای منحصربهفرد هر مزار را به هم زدهاند و در عوض «برهوتی از سنگ» را در گلزار شهدا ایجاد کردهاند. درک ندارند که آن حجلهها، جعبهآینهها، آئینهو شمعدانها، پوکهها، چفیهها و قرآنهای جیبی، چه پیامی دارد. اخیراً همین بساط را در آرامستان شنبغازان هم به راه انداختهاند. خب وقتی با این میراث عزیز، این طور رفتار شود، طبیعی است که نگاتیوهای جبهه و جنگ، چه سرنوشتی میتواند داشتهباشد.
گفتگو: فرشید باغشمال
گزارش تصویری: امیر صادقی
منبع :فارس
Friday, 6 December , 2024