اولین غصب ناموس در اسلام/ اگر فاطمه(س) نبود، علی(ع) را کشته بودند
چند وقت بعد از رحلت پیامبر(ص)، هجوم و اهانت به خانه حضرت زهرا(س) رخ داد؟
ما متاسفانه نقل روشن و صریحی درباره تاریخ حوادث مربوط به مضروب شدن و شهادت حضرت زهرا(س)، تصاحب و مصادره فدک نداریم و از نظر نقلهای تاریخی در مضیقه هستیم. بیشترین اطلاعات، در روایاتی آمده که در آنها هم تصریح به زمان نشده است. تنها نقلی که در موردش تاریخ ذکر شده اقدام اصحاب پیامبر در دفاع از حضرت علی(ع) در پنجمین روز از رحلت پیغمبر است که به مسجد وارد شده و با ابوبکر احتجاج کردند که نتیجه آن پایین آمدن ابوبکر از منبر و رفتن به خانهاش و بستن در، به روی خود تا سه روز است.
در تاریخ روز رحلت پیامبر، ما متفق القول نیستیم. بیشتر منابع شیعه گفتن ۲۸ صفر است و اهل تسنن روز ۱۲ ربیع الاول که همان روز ولادت حضرت از منظر آنان است. اما با توجه به مسائلی که اتفاق افتاده به نظر میرسد داستان هجوم به خانه وحی و تعرض به حریم خانه امیرالمومنین و حضرت زهرا(ع) باید اندکی قبل از شهادت حضرت زهرا(س) اتفاق افتاده باشد. اینکه گفته شده سه روز بعد از واقعه رحلت پیامبر این حادثه اتفاق افتاده مستند نیست و طبیعتاً نمیشود بانوی بزرگواری مضروب شود، جنیناش از بین برود و بعد با آن حالت شبها برود در خانه اصحاب بدر و احد و آنها را به قیام دعوت کند. یا بیاید در مسجد و با غاصبان خلافت محاجه کند و آن خطبه عظیم را بیان بدارد.
از برخی نقلهای تاریخی میتوانیم این استنباط را داشته باشیم ابن قتیبه دینوری در الامامة و سیاسة از منابع متقدم سنی که پیش از طبری بوده، میگوید عمر به ابوبکر گفت پایههای حکومت تو محکم نمیشود مگر این که از علی بیعت بگیری.
اینکه حضرت زهرا(س) به مسجد آمده و ابوبکر قباله فدک را پس میدهد؛ بعد خلیفه دوم میرسد و آن را پاره میکند و در کوچه و مقابل مردم به صورت حضرت زهرا سیلی بزند، از نظر سند قابل قبول نیست و استحکام ندارد.
این حرف نشانگر اینست که آنها بر اوضاع تا حدی مسلط شده و از امیرالمومنین احساس خطر میکنند چرا که در پی روی کار آمدن ابوبکر، مخالفان زیادی پدید آمد و به راحتی به قدرت نرسیده بود. مثلا بنیامیه و بنیزهره که دو تیره مهم از مهاجرین بودن، خلافت ابوبکر را برنتابیدند. در غیاب ابوسفیان که به سفر تجاری رفته بود، بزرگان بنیامیه به عنوان اعتراض به خلافت ابوبکر در خانه عثمان بن عفان تحصن کرده و بزرگان بنیزهره در خانه عبدالرحمن عوف که از برجستگان و قدیمیترین اسلام آورندگان بود، تحصن کرده بودند. آنها ابوبکر را به رسمیت نشناختند. با باج دادن و قول دادن مسئولیت، آنها را با خود همراه کردند.
آیا امیرالمومنین با ابوبکر بیعت کردند؟
دینوری نقل میکند وقتی غاصبان و افراد هجوم آوردند به خانه امیرالمومنین، بازوان حضرت را بستند و ایشان را بردند داخل مسجد و شمشیر را بالای سر حضرت گذاشته و ایشان را مورد خطاب قرار داده و تهدید کردند که اگر بیعت نکنی سر از تنات جدا میکنیم. در این هنگام حضور به موقع و تاریخساز حضرت زهرا(س) بود که با تن خسته و پهلوی شکسته وارد مسجد شد و فریاد برآورد دست از علی بردارید وگرنه به سوی قبر رسول خدا میروم و در حق شما نفرین میکنم، که اگر این حرکت بسیار مهم حضرت نبود، امیرالمومنین را قطعا کشته بودند و ولایت را از بین میبردند.
در این هنگام ابوبکر وحشت کرد و گفت دست از علی بردارید تا فاطمه با اوست او را ملزم به بیعت نمیکنیم و لذا امیرالمومنین را رها کردند و حضرت همراه با حضرت زهرا(ع) بیعت نکرده به خانه بازگشت.
این که گفته میشود به زور از حضرت بیعت گرفتن و دست حضرت را به دست ابوبکر کشیدند، واقعیت ندارد و صحیح نیست.
۵ نقل از طبری درباره بیعت حضرت علی(ع)
در منابع اهل تسنن جعلیاتی درباره بیعت حضرت علی(ع) با ابوبکر دارند. در تاریخ طبری ۵ نقل راجع به نحوه بیعت با ابوبکر مطرح کرده و نتیجهگیری و گزینش هر یک از آنها را به عهده خواننده گذاشته است.
مثلا یک نقل اینست که وقتی امیرالمومنین شنید که با ابوبکر بیعت به عمل آمده چنان خوشحال شد که به سرعت بدون عبا رفت مسجد و با ابوبکر بیعت کرد و فرمود حالا عبای مرا بیاورید. یعنی حضرت بخاطر این که در تکلیف خودش کوتاهی نکرده باشد حتی به اندازه عبا بدوش انداختن، وقت را از بین نبرده است.
من از حضرت آقا مقام معظم رهبری که در تاریخ بسیار متبحر و استاد هستند هم شنیدم که ایشان فرمودند که من راجع به سیلی خوردن، سند محکمی ندیدم و این نقل را ضعیف میدانند.
یا در نقلی دیگر گوید وقتی حضرت شنیدند که مردم رفتن با ابوبکر بیعت کردن حضرت گلایه کردن که چرا ما اهلبیت رو بیخبر گذاشتید. ابوبکر توجیه کرد که انصار تو سقیفه داشتن اصل اسلام را با خطر مواجه میکردند چارهای نبود. لذا حضرت این عذر را پذیرفت و بیعت کرد.
یکی دیگر از نقلهایی که طبری در مورد بیعت حضرت علی(ع) آورده اینست که البته صحیح هم است که حضرت تا شش ماه با ابوبکر بیعت نکرد و تا فاطمه زنده بود بیعت نکرد. اهل تسنن فاصله بین رحلت پیامبر و حضرت زهرا(ع) را شش ماه میدانند. آنها این طوری القا میکنند و تصریح دارند که اعتبار علی، به فاطمه بود و تا فاطمه زنده بود مقابل آنها ایستاد و بیعت نکرد اما وقتی فاطمه(س) از دنیا رفت احساس خلا کرد و چون حامی نداشت به ناچار بیعت کرد.
اما در شیعه از امام باقر(ع) نقل شده که حضرت امیر بیعت نکرد تا زمانی که احساس کرد شهادت به یکتایی خدا و رسالت پیغمبر در شُرف نابودی است. طبیعتاً بیعت حضرت بعد از شهادت حضرت زهرا(س) بوده، اما نه به خاطر اینکه حضرت پشتوانهای مثل فاطمه(س) را از دست داده، بلکه بر اساس حوادثی در عالم اسلام اتفاق افتاده بود؛ بیعت کرد. یک عدهای از دین خارج شده بودند، مرتدان هجوم آورده بودند مدینه را بگیرند و تا نزدیکی مدینه رسیده بودند. در این شرایط حضرت علی(ع) احساس کرد که اگر بیعت نکند اصل دین در نابودی است چرا که خلیفه از سمت حضرت احساس خطر میکند و از طرفی باید با دشمنان مقابله کند. پس خیالش باید آسوده باشد.
لذا به ابوبکر پیام داد که به خانهام بیا، و آنجا با ابوبکر بیعت کرد. این بیعت در ملاعام و مقابل چشم مردم در مسجد رخ نداد. این بیعت، در حقیقت به معنای قبول او به عنوان رهبر اسلام و واجب الاطاعة بودن او نبود. بلکه معنایش چنین بود که از سوی من دیگر اقدامی برای براندازی تو صورت نمیگیرد و خیالت از بُعد قیام من علیه حکومت تو آسوده باشد.
آیا امیرالمومنین(ع) هنگام هجوم به خانهاش عکسالعملی داشت؟
در این ارتباط نقلهای تاریخی ما بسیار کم است. اما آنچه از همین نقلهای کم برمیآید میتوان نتیجه گرفت که در هجوم به خانه، هدف امیرالمومنین(ع) بود. که آن وجود مقدس را که وصی رسول خدا بود بیاورند بیرون و به زور هم که شده بیعت بگیرند و اگر بیعت نکرد از میان بردارند. لذا هر کس که در آنجا حضور دارد و اعتقاد به ولایت دارد باید خودش را سپر بلای صاحب ولایت کند.
غیر از حضرت زهرا حداقل ۱۲ نفر از اصحاب برگزیده پیغمبر، در دفاع از ولایت و صاحب ولایت در خانه حضرت علی(ع) تحصن کرده بودند. وقتی به خونه هجوم آوردن همه اینها قصد دفاع از امیرالمومنین را داشتند. منتها حضرت زهرا(س) در دفاع از ولایت پیشگام میشود و به پشت در میآید و با این مهاجمان به سرکردگی عمر بن خطاب احتجاج میکند و او را به شدت مورد خطاب و سرزنش قرار بود.
یکی از مظلومیتهای بزرگ اهل بیت(ع) و حضرت زهرا(س) اینست که همسر و فرزندانش نتوانستند به خاطر جایگاه فوقالعادهای که غاصبان خلافت و ضاربان حضرت زهرا(س) در بین مردم پیدا کرده بودند تصریح کنند که اینها چنین فاجعهای را پدید آوردند.
وقتی حضرت زهرا(س) به پشت در آمد، آن مردان تصور نمیکردند که به ساحت قدسی حضرت زهرایی که مورد احترام بسیار فوقالعاده پیامبر بود، کسانی به خود اجازه بدهند چنین جسارتی بکنند.
لذا ظاهر قضیه اینست که عمر بر بیعت گرفتن به زور اصرار داشت و در خانه را به آتش کشید که نیم سوز شد و با ضربهای که باعث شکستن پهلوی مبارک و سقط جنین آن حضرت شد، به داخل خانه ریختن. ظاهر جریان اینست که آنها نمیبیننند پشت در چه خبر است. حضرت علی(ع) میتوانست با آنها مقابله کند. اما پیغمبر(ص) توصیه به عدم مقابله کرده بود چرا که باعث خونریزی امت پیامبر و مسائل دیگری میشد. لذا امر به مقاومت شده بود.
در نقل اهل تسنن آمده که حتی وقتی زبیر این جسارت را دید به سمت عمر هجوم برد. ولی عدهای ریختن و او را بر زمین زده و خلع سلاح کردند و او را بستند و به سمت حضرت علی(ع) رفتند و بازوان حضرت را بستند.
یک نقل و یک نقد داریم که البته چون در حدیث است و من در حدیث تخصص ندارم، نمیتوانم صحت و سقم این نقد را ذکر کنم. اما داریم که حضرت زهرا(س) به امیرالمومنین(ع) فرموده است که چرا به چنین موقعیتی تن دادید که همان موقع صدای اذان برخاست. حضرت فرمود اگر میخواهی این شعار توحید و رسالت پدر شما باقی بماند باید اینگونه عمل کرد و اگر در واقع مقاومت میکردم اصل دین از بین میرفت. که البته من خودم به این مسئله و نقل مشکوکم چرا که حضرت زهرا(س) خود عین اسلام است، اسلام مجسم است و میداند که هر کاری امیرالمومنین انجام میدهد حق است.
لذا من این نقل را مشکوک میدانم حتی نقل دیگری هم از حضرت زهرا(س) داریم که در این مقطع بعد از قضایایی که پیش آمد، حضرت زهرا انتظار اقدامی علیه غاصبان دارد و میگوید اگر اقدامی نمیکنی به زبیر بگویم. که این هم با اینکه بازم تاکید میکنم تخصصی در روایت ندارم اما یقین دارم قابل قبول نیست و مردود است.
آیا حضرت علی(ع) و یا اهلبیت در زمان خود نکتهای درباره غاصبان و قاتلان حضرت زهرا(س) فرمودهاند؟
متاسفانه بعد از غصب خلافت و محکم شدن پایههای حکومت ابوبکر و بعد از جنگهای متعددی که در عصر غاصب اول رخ داد و فائق آمدن با کسانی که حکومت مرکزی مدینه را نپذیرفته بودند، ابوبکر به قلمرو روم و ایران هجوم آورد و این هجومها با پیروزیهایی همراه شد که برای مردم، آوردههایی داشت. یعنی غنیمتهای قابل توجهی و به خصوص در زمان خلیفه دوم که این فتوحات اوج گرفت، اسیرانی که به عنوان غلام و کنیز از ممالک مغلوب میگرفتن و ثروتی که اینها هرگز به خواب هم نمیدیدند، نصیبشون شد و زندگی آنها دگرگون شد.
حضرت علی(ع) فرمود: “اگر در برابر غاصبان مقاومت میکردم اصل دین از بین میرفت.” که البته من خودم به این نقل مشکوکم چرا که حضرت زهرا(س) خود عین اسلام است، اسلام مجسم است و میداند هر کاری که امیرالمومنین انجام میدهد حق است.
مردم این دستاوردها را از حکومت اینها میدیدند و لذا ابوبکر و عمر جایگاه ویژهای در باور مسلمانان پیدا کردند. با توجه به این مسئله که این دو خلیفه به ظاهر افراد خیلی سادهزیستی هم بودند، به نظر میرسید اقداماتی که میکنند برای تحول وضع مردم است که ثروت و موقعیت مناسب رفاهی پیدا میکنند در حالی که خودشان و فرزندانشان در سادگی زندگی میکنند. این بود که جایگاه برتر و والایی در بین مردم پیدا کردند لذا بدعتهایی که در دین گذاشتن هم با عدم واکنش جامعه مواجه شده، حتی اصحاب با سابقه پیغمبر هم مقابل اینها نیایستادند که مثلاً عمر بن خطاب دست میبرد در اذان و اقامه که خلاف دستور خدا و پیغمبر بود و جامعه میپذیرد.
شرایط حکومت در دوران خلافت عثمان
البته وضعیت دو خلیفه اول و دوم نسبت به عثمان متفاوت بود. اگرچه زمان عثمان هم فتوحات ادامه پیدا کرد و زندگی مردم رو به رفاه بیشتر بود اما عثمان با تدابیر غلط و به اصطلاح امروز، رانتخواریهایی که راه انداخت باعث شد عده خاصی در مسائل مالی و اقتصادی، سرمایهداران بزرگی شوند و عده زیادی در فقر قرار بگیرند. خودش هم کاخنشین بود و عدهای از خویشانش را بر گرده مسلمانان سوار کرده بود. لذا مخالفتهایی ایجاد شد و باعث قتل عثمان شد.
شرایط زمان حکومت امام علی(ع)
وقتی امیرالمومنین در پی قتل عثمان روی کار آمد با چنین جامعه متحول شدهای مواجه بود که آن دو خلیفه را به عرش میرساندند. حتی امیرالمومنین(ع) نتوانست بدعتهایی را که در دین گذاشته بودن را از بین ببرد. مثلا در نقل تاریخی داریم که اگر کسی در اذان “حی علی خیرالعمل” را حذف کند، او را با شلاق میزنم چون دستور خدا و پیغمبر بوده است و عمر حق نداشته آن را حذف کند. بعضیها جلوی حضرت حساب میبردند و “حی عل خیر العمل” میگفتند اما همین که حضرت عبور میکرد دوباره اذان عمری را میگفتند. یا حتی حضرت نتوانست دست به سینه گرفتن در نماز را حذف کند.
حتی داریم در موقعی که حضرت در کوفه انتقاد جزئی از ابوبکر و عمر کرد، فریاد وا ابوبکر و وا عمر را سر دادند و حضرت ساکت شد و نتوانست ادامه دهد.
چرا یگانه یادگار پیامبر شبانه دفن شد؟ آیا به خانه حضرت زهرا (علیهاالسلام) حمله کردند؟ +فیلمشهادت حضرت زهرا علیهاالسلام از منظر علمای اهل تسنن
حال در چنین فضایی که مردم برای آن دو چنین موقعیتی را قائلاند و حتی حاضر نیستند برای امیرالمومنین(ع) همان جایگاه رو قائل شوند و وقتی حضرت میخواهد بیعت را بشکند و برگرداند به شرایط زمان پیامبر اجازه نمیدهند. طبیعی است که حضرت نتواند تصریح کند که اینها در شهادت حضرت زهرا(س) نقش داشتند.
حتی در زمانی که حضرت، خلیفه بود متعرض فدک هم نشد که پس بگیرد. چون اقدامی از سوی ابوبکر بوده و عمر بر آن صحه گذاشته، حالا چگونه این حکم را برگرداند؟
امام حسن(ع) هم وقتی مجبور به صلح با معاویه میشود، دو خلیفه غاصب در جامعه جایگاه ویژهای دارند.
وقتی معاویه لعنة الله توطئههایی برای کشتن امام مجتبی(ع) میکند و اوضاع کوفه و بصره را به هم میریزد، نامهای به معاویه مینویسد و در آن نامه صراحتا آن دو خلیفه غاصب را نقد میکند و میفرماید آن جایگاه متعلق به ما بود و ما به خاطر مصالح اسلام سکوت کردیم.
معاویه در پاسخ حضرت را سرزنش میکند که چرا از خلفای رسول خدا انتقاد کردی و به آنها اتهام زدی. بعد هم که امام مجتبی(ع) با خیانت مردم عراق مجبور به صلح شده و از رهبری اسلام و خلافت کنارهگیری میکند در مواد صلح و شرایطی که قید میکند میفرماید حکومت به معاویه واگذار میشود مشروط به اینکه مطابق به کتاب خدا، سنت پیغمبر و روش خلفای صالح عمل کند.
خوب طبیعی است خلفای صالح اینجا منظور امیرالمومنین(ع) که نیست چرا که معاویه با امیرالمومنین در افتاده بود. حضرت مجبور است به خاطر فضایی که وجود دارد بفرماید که حتی اگر مثل ابوبکر و عمر عمل کند ما حاضریم.
حالا با یک چنین فضایی آیا امام مجتبی(ع) میتواند بفرماید افشاگری کرده و بگوید آنها قاتلان مادر من هستند. قطعا جامعه بر نمیتابید و نمیپذیرفت. لذا یکی از مظلومیتهای بزرگ اهل بیت(ع) و وجود مقدس حضرت زهرا(س) اینست که همسر و فرزندانش نتوانستند به خاطر جایگاه فوقالعادهای که غاصبان خلافت و ضاربان حضرت زهرا(س) در بین مردم پیدا کرده بودند تصریح کنند که اینها چنین فاجعهای را پدید آوردند و اوضاع به اینجا کشانده شد.
حتی اگر حضرت چیزی هم نقل میکرد اجازه نمیدادند که در تاریخ بماند و سانسور میشد.
در زمان امام باقر(ع) و امام صادق(ع) هم به این صورت نبوده که راحت به مسجدالنبی بروند و اعلام کنند که به خانه جده ما حمله کردند و او را زخمی کرده و در نهایت مسبب شهادت او شدهاند. بلکه در روایات داریم که بصورت غیرعلنی برای شیعیان خود مطرح میکردند که بعد در اختیار ما قرار گرفته است .
آیا امیرالمومنین دختر خود را به عقد عمر در آورده بوده است؟
در منابع اهل تسنن آمده است که امکلثوم دختر امام علی(ع) و حضرت زهرا(ع) با خواستگاری و عقد او در آمده و این را حمل میکنند به این که اینها دعوایی بین ایشان نبوده و مراودات اینطوری داشتن. این شیعه است که در مورد شهادت حضرت زهرا(س) دروغ گفته و مدعی هستند.
در منابع شیعی از بزرگانی مثل کلینی، شیخ صدوق، شیخ مفید و شیخ طوسی نقلی منسوب به امام صادق(ع) داریم که نشان میدهد این ازدواج رخ داده اما نه بر مبنای میل و رغبت و رضایت بلکه به صورت زور و غصب اتفاق افتاده است.
در زمانی که عمر قدرت و موقعیتی در جامعه دارد از امیرالمومنین، دخترش را خواستگاری کرد و حضرت مخالفت کرد و فرمود دخترم کم سن است و برای ازدواج مناسب نیست.
اولین ناموسی که در اسلام غصب شد
عمر گفت مسئله من ازدواج و مسائل زناشویی نیست بلکه از پیغمبر شنیدم روز قیامت هر نسبی از بین میرود جز نسبی که به من میرسد، من از این حیث میخواهم مرتبط و متصل با نصب پیغمبر باشم. امیرالمومنین باز نپذیرفت. عمر به نزد عباس عموی حضرت رفت و تهدید کرد که اگر علی این دختر را به من ندهد، اتهامی به خود و دخترش میبندم و بر آنها حد جاری میکنم و تو میدانی که من قادر به این کار هستم.
عباس میآید واسطه میشود و برای دفع شر او از امیرالمومنین میخواهد که با این ازدواج موافقت کند. حضرت به ناچار با عدم رضایت و عدم رغبت و اکراه و الزام میپذیرد و این ازدواج صورت میگیرد.
در همین روایت تعبیر عجیبی آمده که در حقیقت، اولین ناموسی است که در اسلام غصب شد. لذا طبق نقل این بزرگان و این حدیثی که آوردند، این ازدواج رخ داده است.
در نقلهای دیگری داریم که از این ازدواج پسری پدید آمد به نام زید که بعد از به هلاکت رسیدن عمر، امیرالمومنین کلثوم و بچهاش را به خانه خود آورد و بعد از زمانی امکلثوم را به ازدواج فرزند عقیل درآورد. پس از مدتی پسر عقیل از دنیا رفت و برادرش با امکلثوم ازدواج کرد.
بعد از ۶ ماه از غصب خلافت، امام به دلیل شرایط بد کشور و مسلمین به ابوبکر پیام داد که به خانهام بیا، و آنجا با ابوبکر بیعت کرد. این بیعت در ملاعام و مقابل چشم مردم در مسجد رخ نداد. این بیعت، در حقیقت به معنای قبول او به عنوان رهبر اسلام و واجب الاطاعة بودن او نبود. بلکه معنایش چنین بود که از سوی من دیگر اقدامی برای براندازی تو صورت نمیگیرد و خیالت از بُعد قیام من علیه حکومت تو آسوده باشد.
طبق نقلهای مشهور و نسبتاً معتبری که داریم امکلثوم همراه با همین فرزندش در زمان امامت امام حسن(ع)، سقف بر سرشان خراب شد و با هم از دنیا رفتند و امام حسن(ع) بر او نماز خواند و او را دفن کرد. لذا امکلثوم در واقعه کربلا حضور ندارد.
نظر متاخرین درباره ازدواج امکلثوم با عمر
اما برخی از متأخرین برایشان سنگین بوده است که بپذیرند که چنین واقعیتی اتفاق افتاده اینها بنابر یکسری شواهد و قرائن میخواهند اثبات کنند که امکلثوم ای که امیرالمومنین(ع) به عمر داد دختر خود نبوده بلکه دخترخواندهاش، دختر اسماء بنت عمیس بوده است. اسماء ابتدا همسر جعفر بن ابی طالب بود بعد از شهادت جعفر، ابوبکر او را گرفت و از او صاحب دو فرزند شد بنام محمد و امکلثوم. بعد از مرگ ابوبکر اسما به همسری امیرالمومنین در آمد و بچههای خود از جعفر و ابوبکر را به خانه امیرالمومنین آورد. لذا میگویند این امکلثوم در حقیقت دختر ابوبکر و اسماء بوده و دختر خوانده امیرالمومنین(ع) بود که عمر او را گرفت و برخی این نظر را میپسندند و قبول دارند.
من از مرحوم آیتالله رسولی محلاتی شنیدم و هم در کتاب زندگانی حضرت فاطمه زهرا(س) و دخترانش هم خواندم که با تاسف باید پذیرفت این ازدواج اتفاق افتاده است. همچنین از مرحوم پدرم(ره) هم شنیدم که با غم و اندوه گفتند که این ازدواج اتفاق افتاده است.
اما در نهایت با توجه به اینکه بزرگان شیعه که از جهت زمانی به واقعیت نزدیکتر بودند و متفق القول از امام صادق(ع) روایت کردند؛ باید پذیرفت که این ازدواج اتفاق افتاده است.
آیا جریان گرفتن قباله فدک و اتفاقات کوچه رخ داده است؟
واقعه کوچه و سیلی خوردن حضرت زهرا(س) در کتاب اختصاص شیخ مفید آمده است. مرحوم شیخ عباس قمی(ره) هم که به خاتم المحدثین معروف است و در تاریخ هم ید طولایی داشتن، در کتاب بیت الاحزان این نقل را آوردند. منتها از آنجایی که اهل تحقیق و خداترسی بوده در چند صفحه بعد میگوید که نقل ضعیف است. چون فقط در اختصاص شیخ مفید آمده است. برخی از علمای ما اصلاً انتساب این کتاب به شیخ مفید را انکار میکنند و میگویند بنا بر شواهد و قرائن متون قبلی و قدیمی هیچکس و هیچ جا نیامده است که شیخ مفید چنین کتابی داشته است.
من از حضرت آقا مقام معظم رهبری که در تاریخ بسیار متبحر و استاد هستند هم شنیدم که ایشان فرمودند که من راجع به سیلی خوردن، سند محکمی ندیدم و این نقل را ضعیف میدانند.
بنابراین تنها سندی که این مطلب سیلی خوردن حضرت سر قضیه قباله فدک را نقل کرده کتاب اختصاص است که اصل آن زیر سوال است.
پیام مهم خطبه فدکیه
مضافا این که در خطبهای که ما به غلط بنام خطبه فدکیه نام میبریم حضرت زهرا(س) برای مطالبه فدک نرفته بود، اگرچه در برابر هر ظلم و زور و غصبی باید ایستاد و این درس را حضرت زهرا(س) به ما میدهد. حضرت در این خطبه خطاب به غاصبان میفرماید فدک همچون شتر پالان کردهای، ارزانی شما باد. اگرچه همین فدک روز قیامت گریبان شما را خواهد گرفت.
حضرت اصلا آنجا بحث بازگرداندن فدک را مطرح نمیکند که چرا به زور مالی که متعلق به ما است را گرفتهاید، حضرت اصلا تعلق خاطری به فدک ندارد. ایشان در این عرصه در میان مردان نامرد نمیگوید که چرا مال مرا غصب کردهاید. در واقع حضرت در این خطبه غاصبان رو به خاطر انحراف و بدعتی که در دین ایجاد کرده و جایگاهی که متعلق به آنها نبوده را غصب کردند؛ به محاکمه میکشد و انصار و مردم مدینه را دعوت به قیام میکند.
اینکه بگوییم حضرت به مسجد آمده سخنی میفرماید، ابوبکر منفعل میشود و قباله فدک را پس میدهد؛ بعد خلیفه دوم میرسد آن را میگیرد و پاره میکند و در کوچه و مقابل مردم به صورت حضرت زهرا سیلی بزند، از نظر سند قابل قبول نیست و استحکام ندارد.
از طرف دیگر درستِ مردم تحت تثیر آن فضا و با بیبصیرتی حق را رها کرده و به سمت باطل رفتند، اما هنوز چند روزی از رحلت رسول خدا نگذشته، دختر پیغمبر که جای خود دارد یک زن عادی دیگری هم باشد اگر در ملاعام مورد تهاجم یک مرد نامردی قرار بگیرد هیچ کس حتی اگر آن زن را نشناسد، نمیتواند بیتفاوت باشد و کسی عکس العمل نشان ندهد.
Wednesday, 30 October , 2024