سماع جامهدران در سکوت پاییزی تبریز / «مجسمه شمس» چگونه ماندگار شد؟
خبر تبریز : هفتم مهر را «روز شمس تبریزی» نامیدهاند. شخصیت شگفتی که از تبریز طلوع کرد، روح بیقرارش آتش بر نهاد مولانا کشید و هفت قرن بعد، جلوهای از آن در بوستان شمس آرام گرفت.
فرشید باغشمال: «استاد داوود مستوفی» (۱۳۳۳-خوی) را بیش از هر اثر دیگری با مجسمه این شخصیت بزرگ میشناسیم. مستوفی، فعالیت هنری را با نقاشی و طراحی آغاز کرده و از سال ۶۳، به مجسمهسازی حرفهای روی آوردهاست. وی مدرس مجسمهسازی است و سابقه داوری در سمپوزیومهای مختلف را دارد. از جمله آثار این استاد پیشکسوت در تبریز میتوان به مجسمههای رشدیه در خیابان ارتش، خواجه نصیرالدینطوسی در ابتدای زعفرانیه، حکیم فضولی در ائلگلی، جبار باغچهبان و پروین اعتصامی در نمایشگاه بینالمللی، اقبالآذر در شهرک خاوران، استاد عالینسب در همین بیمارستان و مجسمه مفاخر قیام مشروطه (علیمسیو، حاجمهدی کوزهکنانی، ثقهالاسلام و حسینخان باغبان) در خانه مشروطیت اشاره کرد. گفتگویی با این هنرمند داشتهایم.
در صحبتهایی که پیشتر داشتیم، اشاره کردید که مجسمهسازی را بدون استاد فرا گرفتید. عبور از این فراز و نشیب، بدون استاد، چطور ممکن است؟
شاید خیلیها از اینکه استادی نداشتهاند، افتخار کنند، اما من متاسفم که استادی نداشتم. تنها منبعی که داشتم، یک مجله خارجی بود که سال ۶۳، به طور اتفاقی از کتابفروشی شمس پیدا کردم. کتابی بود که مراحل مجسمهسازی را معرفی کردهبود. آن موقع که به شکل امروز، آموزشگاهی نبود. کار مجسمهسازی را بدون استاد و با آزمون و خطا پیش رفتم.
اولین مجسمهتان، نیمتنه شهید باکری بودهاست. این مجسمه چه سرگذشتی داشته است؟
بله، نیمتنه «شهید باکری» را با پیشنهاد مهندس عبدالعلیزاده استاندار وقت کار کردم. این اثر به همراه مجسمه پروین اعتصامی و جبار باغچهبان در نمایشگاه بینالمللی نصب شده بود. یعنی دقیقاً در محل کنونی مجسمه مادر. اما نمیدانم چرا یک دفعه غیب شد! بعدها از آقای ماهوتی، مدیرعامل نمایشگاه پیگیری کردم، به نتیجهای نرسیدم.
مجسمه شمس تبریزی در بوستان شمس «مهمترین مجسمه هنری تبریز» شناخته میشود. جز این اثر، اغلب مجسمههای شهر، صرفاً پیکرهای انسانی هستند. در مورد ایده و اجرای این مجسمه باشکوه توضیح بفرمائید.
مجسمه شمس را اگر اشتباه نکنم سال ۸۵ کار کردم، البته با حمایت مالی یکی از دوستان خوشذوق و با حمایت شهردار وقت منطقه۱ تبریز. مراحل طراحی و اجرای این مجسمه، با پشتوانه یک تیم کارشناسی قوی پیش میرفت. در راس این تیم نیز «دکتر محمد علی موحد» بر کارمان نظارت داشت. جلساتمان به طور مرتب در پارک مفاخر برگزار میشد. بارها ماکت زدم و تغییر دادم. خب شمس، شخصیتی نبود که چند جلد کتاب را را زیر بغلش بگذارم و لباس قدیمی تنش کنم! هر چه به شمس فکر میکردم، در برابر عظمت این شخصیت، بیشتر احساس عجز میکردم، اما وجود استاد موحد در رسیدن به ذهنیت مجسمه شمس، موهبت بزرگی بود. بالاخره پس از شش ماه، به ماکت اولیه رسیدم و آن را در یکی از جلساتی که داشتم ارائه کردم.
در مورد جزئیات هنری این مجسمه بیشتر توضیح بفرمائید. ویژگیهای عرفانی شمس تبریز چگونه در این اثر، ظاهر شدهاست؟
من در مطالعاتم به این نتیجه رسیدم که شمس دارای یک سری خصوصیتهای خارقالعاده بودهاست. مجسمهای که امروز شاهدیم، معرّف همین ویژگیها است. چهره شمس در این مجسمه، واضح نیست. نمیخواستم شمس، شبیه کسی باشد. شمس در این مجسمه پا برهنه است و هر دو پایش از زمین فاصله گرفته که نشاندهنده سِیر آسمانی و عرفانی او است. دست راست شمس، سینهپوش جامه را میکِشد و گویی میخواهد قلبش را از پوشش جامه رها کند. این حالت به گوشه «جامهدران» موسیقی سنتی ایرانی اشاره دارد. دست چپ شمس نیز به گیسوان پریشانش چنگ زدهاست. مجسمه دارای یک چرخش است، تا آنجا که چهره شمس به شرق خیره شده که از گرایش به نور و روشنایی حکایت دارد.
تا حالا تعمیر و مرمتی روی مجسمه شمس صورت گرفتهاست؟
یک بار هفت هشت سال پیش، رنگ مجسمه ترمیم شد که خودم نظارت داشتم. ایکاش میشد این مجسمه را از برنز میساختیم. متاسفانه اغلب مجسمههای امروز ما فایبرگلاس است که شان هنری ندارد و آسیبپذیری آن هم بیشتر است. ارزش هنری یک مجسمه به مادهاش است. در اصفهان دهها مجسمه برنزی داریم اما در تبریز، جز مجسمه «دکتر مبین» مجسمه برنزی نداریم.
بازخوردهایی که پس از ساخت این اثر، از سوی مردم داشتید، چگونه بود؟
واقعیت این است که بازخورد خاصی نداشتم. دلیلش این است که شما اگر از ۱۰۰ نفر در این شهر بپرسید شمس که بود؟ ۹۰ درصد، به اعتبار این که اشعار مولانا «دیوان شمس» نامیده شده، شمس را شاعر میدانند! از ۱۰ نفر باقی هم شاید یک نفر شناخت کلی از شمس داشته باشند. با وجود چنین وضعیتی، نمی توان انتظار بازخورد چندانی داشت.
یک بخش از سوژه مجسمهسازی در شهرهای ما، مربوط به شهدا و مفاخر دفاع مقدس است. هنر مجسمهسازی چقدر توانسته در این عرصه تاثیرگذار باشد؟
ساده و صریح بگویم که ما در شهرمان یک مجسمه فاخر از شهدا نداریم. نه تنها از شهدا، بلکه از هیچ یک از مشاهیر و مفاخرمان، مجسمهای نداریم که دارای پیام هویتی باشد. مجسمهای از شهدا نداریم که هویت جنگ و مظلومیت شهدا را به بیننده انتقال دهد. تا دلتان بخواهد عکس شهدا را از تیرهای چراغ برق آویزان کردهایم، اما مجسمهای که به نماد تبدیل شود و در میان مردم زبانزد باشد، نداریم.
چه اتفاقی باید بیفتد که یک مجسمه، در میان مردم محبوب و ماندگار شود؟
مجسمه خوب، نیازمند حمایت مالی، زمان، امکانات و تیم کارشناسی قوی است. اتفاقی که در مورد مجسمه شمس افتاد و به ماندگاری این مجسمه منجر شد. نگاهمان باید کیفی باشد، نه کمی. ما هزاران شهید عزیز داریم، اما هیچ یک «مهدی باکری» نمیشود. پس ایشان قطعاً یک تمایز مهم با سایر شهدای عزیزمان دارند. آن تمایز، باید در مجسمه ایشان نیز اتفاق بیفتد. این نگاه است که یک مجسمه را ماندگار میکند. مجسمههایی که از شهدا داریم، صرفاً پیکرهایی هستند که نه تنها ویژگیهای هویتی ندارند، بلکه شباهتی هم به شخصیت موردنظر ندارند. مکانیابی مجسمه، عامل دیگری است که در ماندگاری اثر، نقش تعیینکننده دارد. یک مجسمه، هر قدر هم زیبا باشد، اگر در یک محیط نازیبا و آشفته نصب شود، چشمانداز نامناسبی خواهد داشت.
اشاره کردید که مجسمه دکتر مبین در چهارراه ۱۷ شهریور، از این نظر، آسیب دیده و منظره زیبایی ندارد.
مجسمه بدی نیست. خودم روی این کار نظارت داشتم. اما دو عیب عمده دارد: یکی اینکه دکتر مبین را نمیتوان بدون تاریخچه بیماران جذامی در نظر گرفت. این ویژگی در مجسمه لحاظ نشدهاست. و عیب دوم اینکه جانمایی مجسمه اصلاً مناسب نیست. مجسمه، در ترافیک آن میدان کوچک چشماندازی ندارد.
با این نگاه، مجسمههای میدان شهدا را چطور میبینید؟
هفت پیکر روی یک سنگ ایستادهاند. کجای این کار، بار هنری دارد؟ فلسفه شهادت، حماسه، مظلومیت و روح بزرگ این مردان، در کجای کار دیده میشود؟ من زمانی که مجسمه ابوالحسنخان اقبالآذر را کار میکردم، مجسمه را طوری طراحی کردم که حتی اگر بیننده، ابوالحسنخان را نشناسد، باز هم بتواند با یک نگاه، تشخیص دهد که با یک خواننده و موزیسین طرف است. بگذریم که نگذاشتند آن طرح، اجرای کاملی داشته باشد.
بعد از این همه سال، شخصیتی است که دوست داشته میداشتید مجسمهاش را کار کنید؟
مجسمههای زیادی از استاد شهریار و شهید باکری کار شده، اما عرض کردم که آن اتفاق هنری و فاخری که باید بیفتد، در مجسمه این دو شخصیت بزرگ تاریخی نیفتادهاست. شهریار یک چهره نحیف و قامت کشیده داشت. اما مجسمهای که از ایشان در خاوران کار شده، فربه و تنومند است و دستها و شانهها هیچ تناسبی با اندام ندارند. این بیمهری به یک شخصیت تاریخی است. آرزو دارم دو کار فاخر و متفاوت از این دو شخصیت عزیز کار کنم. چرا ما نباید از واقعه اعدام مجاهدان مشروطه در عاشورای سال ۱۲۹۰ مجسمه داشته باشیم؟ قبول دارم عین آن صحنه را نمیتوان در شهر نمایان کرد، اما میتوان به شکل استعاری و هنرمندانه، آن واقعه را تداعی کرد.
از فرصتی که برایمان فراهم آوردید سپاسگزارم.
من هم ممنونم. امیدواریم روزی برسد که هنر مجسمهسازی در شهرمان، در یک بستر سالم و منصفانه رشد کند. بستری که واسطهها در آن نقشی نداشته باشند و جوانان خلاق و بااستعداد، بتوانند هنر خود را در شهر بروز دهند.فارس
Wednesday, 18 September , 2024