«صافی» هر چه که بود بعدها سعادتمند شد:
پیر ادبیات رثایی تبریز از «صافی» میگوید
«سید علی اکبر صدرالدینی» پیر ادبیات رثایی تبریز است که سالها برای انتشار کتب نوحه و مرثیه از شاعران معاصر و شاعران گذشته آذربایجان همتی کمنظیر داشته است. دیوان مراثی موجود از «صافی» در کتابفروشیها اثر انتشارت جناب صدرالدینی است.
خبر تبریز به نقل از مهدنیوز – برخی بر این عقیدهاند صحیحترین نسخه مراثی «صافی» در انتشاراتی که شما مدیریت آن را بر عهده دارید به چاپ رسیده است…
من به مرحوم «صافی» و شعرهایش خیلی علاقه داشتم و البته دارم، یک دوستی داشتم به نام «حاج محسن رهنمایینیا»(رجایی) که الان به رحمت خدا رفته است ولی آن زمان همیشه به من میگفت از صافی شعری بخوانیم. یکی او میخواند و یک من، چون واقعا خیلی علاقه داشتیم. روزی از روزها من به تهران رفته بودم، سعادتی حاصل شد و پسر آقای رجائی(مجنون) را دیدم. با او صحبت میکردیم گفت که «آقای صدرالدینی! ما به تازگی با خاندان صافی فامیل شدهایم. بیا برویم پیش ایشان امتیاز چاپ اشعار صافی را بگیریم و شما به چاپ مجدد این مجموعه اقدام کنید.». گفتم چه بهتر! برویم. رفتیم به حجره پسر مرحوم صافی، حاج محمد آقا صافی (خدا حفظشان کند) از ما به گرمی استقبال و پذیرایی کرد و دستخطی نوشت و گفت تا به حال ناشرانی که اشعار پدر من را چاپ کرده بودند دقت نکرده بودند، طوری بود که ترتیب و فهرستی نداشت واغلاط املایی هم داشت و…خلاصه ایشان دو کتاب با دستخط مرحوم صافی به من دادند؛ یکی مجموعه نوحهها بود و یکی غزلیات، که من با خودم به تبریز آوردم. البته طبق قراردادی که بستیم، قرار شد من یک مبلغی به ایشان بدهم، صد البته ایشان از نظر مالی مشکلی ندارند و در آنجا کارخانه پرده دارند و گفتند آن مبلغ را هم ببرید و به هر یک از مراکز خیریه در تبریز که صلاح میدانید بدهید و من هم همین کار کردم.
من این دستنوشتهها را آوردم تبریز، کارهای انتشارات را به شاگردم سپردم و خودم دقیقا هجده ماه برای این مطالب وقت گذاشتم و روی آن اشعار که با قلم ریز نوشته شده بود یا گاها آب رویشان ریخته شده بود و جوهرش پخش شده بود و… کار کردم و بالاخره تنظیم کردم. مجموع مطالب دو کتاب شد. حاج محمد آقا هم خیلی پسندیدند. ده، دوازده بار دادم خودشان هم نگاه کردند، خیلی انسان خوب و شریفی هستند. بعد از آن هم در سال هفتاد و شش دو بار منتشر کردیم. دو کتاب هست که از هر کدام هزار نسخه منتشر کردیم که الحمدالله فروش خوبی داشت. خدا را شکر میکنم و امیدوارم روح مرحوم صافی هم از من راضی باشد. من چند شاعر را با تجدید چاپ کتابهایشان احیا کردهام؛ یکی مرحوم «صافی» است، یکی مرحوم «ذهنیزاده» و دیگری مرحوم «شأنی» و به تازگی هم مرحوم «هندی» را کار کردهام. من زحمت کشیدهام و خدا هم احسان کرده و کارها موفقیتآمیز بوده است. اما غزلیات «صافی» را که پسرشان در اختیارم گذاشته بودند من چاپ نکردم و پس دادم به خودشان و در دیوان مراثی هم نوشتهام که انشالله غزلیاتش را هم پسرش دربیاورد. پسرش هم داده به آقای فردی او درآورده است که البته من هنوز آن را ندیدهام.
روایتی مرسوم از مرحوم «صافی» موجود است که از یک بازگشت حکایت دارد. تحقیقات شما در این زمینه چه روایت میکند؟
پدر مرحوم من از عاشقان امام حسین(ع) بود و صافی را هم میشناخت. مرحوم صافی در کوچه پاساژ کافه داشت. بر خلاف آنچه متداول است، میخانه نه! قهوهخانه. هر کس میخانه گفته، دروغ گفته است؛ منتها در آن کافه، به روال مرسوم میزدند و میخواندند. این خدا بیامرز خودش هم خوب تار میزد و غزلهای خوبی هم میخواند. خدا بعدها لطف میکند و او از این راه برمیگردد و غزلرا رها میکند و میپردازد به نوحهسرایی. اولین نوحهاش هم این است: «بیر گوندی بو گون ملکلر آغلار…». در ادامه هم از سوی امام حسین(ع) نظر میشود به او و درگاه را پیدا میکند. یک نوحه نوشته بود به این مضمون که: «آند اولسون او بیماره کی گلدی کفن ائدسین»… خدا بیامرز «شهاب» گفته بود که صافی تو چرا اینجا قسم خوردهای؟! یعنی چه؟ این دو عهد کرده بودند که هر کدام زودتر بمیرد بیاید خواب دیگری،«شهاب» بعدها خواب میبیند که صافی در یک باغ بسیار بزرگ روی تخت بزرگی نشسته و بر پشتی تکیه داده است،«شهاب» با صافی احوال پرسی میکند صافی در پاسخ میگوید یادت هست گفته بودم «آند اولسون او بیماره کی گلسین کفن ائدسین»؟ این باغ را به آن مصرع دادهاند. بعدا از آن خواب،«شهاب» این نوحه را مینویسد که: «گل باجی آل بالامی، اوخلاندی قان آپاردی» در تخلصش مینویسد:
«قویما شهاب الیندن دوشسون بو خامه بیجا
یاز نوحه آغلا… وئرسینلر نطق گویا
مرحوم اولان او صافی دن وئردی او حال رویا
گوردون دئدی حسینه نوحه یازان آپاردی؟!!»
منظورم این است که … در اول هر چه که بود بعدها سعادتمند شد.
مطلبی را حاج محسن رهنما برای من نقل کرد و گفت: «من رفتم خانه داماد بزرگ صافی، آقای سید جعفر که منزلشان در عباسی بود. ایشان نسخههایی را به من دادند و گفتند که نگویید که صافی میخاره بود، او فقط نوازنده بود. یک تار داشت که به قدری در نواختنش استاد بود که با انگشتان پایش میزد. بعد از اینکه توبه کرده بود کسانی آمده بودند که همان تار را با پول هنگفت از صافی بخرند در مقابل چشم همه، تار را با سنگ خرد کرده بود. با حساب امروز شاید حدود ده میلیون بابت آن تار پول پیشنهاد کرده بودند ولی صافی نپذیرفته بود. تار را شکسته و گفته بود که من نه این تار را میفروشم و نه دیگر آن را مینوازم.». وقتی صحبت از گذشته صافی پیش میآید باید به تار زدن او اشاره شود کار دیگری انجام نداده بود. بعدها هم به زیبایی توبه کرده بود و الان هم شاهد هستید که چه شعرهای اعلایی دارد.
خریداران کتاب صافی چه تیپ افرادی هستند؟
از مشهد، تهران و اصفهان از من کتاب میخواهند که من با پست میفرستم برایشان. آن روز یکی آمد و سه تا خواست گفت نخواهم فروخت. پرسید چرا؟ گفتم احتمالا در بزرگداشت صافی اینها لازم باشد.
از باکو هم خواهان دارد؟
بله یک دوره هم از باکو آمدند و کتاب بردند.
از اشعار خاص صافی که بیشتر بیان میشود برایمان بگویید
«آل علی اصغری قارداش نئجه گور شوره گلیب
دئیهسن زاده عمران دی گئجه طوره گلیب»
در این نوحه که خیلی زیبا است گریه شبانه حضرت علی اصغر در خیمه گاه هم آورده شده. حضرت زینب(س) حضرت علی اصغر را به آغوش امام حسین(ع) میدهند و حضرت میآورندش به میدان. در پایان میگوید:
«نئجه بو تشنهلیقا دیلسیز اوشاق تاب ائلهسین
تشنه دور اوچ گئجه دور قویمور عطش خواب ائلهسین
بیر نفر آلسین الیمدن بونو سیراب ائله سین
رنج بیخوابلیق از بس که بو رنجوره گلیب»
تا این که ابن سعد حکم میدهد که تیرش بزنند.
یک شعرش هم بسیار شهرت دارد که این است:
«آنان اولسون گوزون آچ اصغریم ایوای بالا وای
یاندیریر عالمی نیسگیللرون ایوای بالا وای»
در پایان در تخلصش میگوید که:
«صافی بیر جمع دئیرلر هامی آغلار گوز ایله
کربلایه گئدیروق سنده سورون گل بیز ایله
خیمهگاهین در و دیوارینی یاز بو سوز ایله
یاندیریر عالمی نیسگللرون ایوای بالا وای»
یکی هم غدیریه است که بیداد میکند. در آن جنگ حضرت ابالفضل(ع) را نشان میدهد که هیچ شاعری به آن حس و حال زیبای تیمم اشاره نکرده است.
بعضی از افراد فقط نوحه مینویسند ولی صافی از صنعت تمثیل و تشبیه استفاده میکند.
بله. تمثیلهای فوقالعاده زیبایی دارند. من با خدا بیامرز «حسینی سعدی زمان» خیلی نزدیک بودم. یک مدت مدید در هیئتها بسیار در خدمتشان بودم. ایشان میگفتند که آقای صافی واقعا استاد بودند و من هم از شعرهایشان استفاده کردهام. یعنی آقای حسینی در صنعت شعر از ایشان تبعیت کرده است. مثلا حسینی میگفت من به این شعر صافی که میگوید: «دورموشدی انبیا هامی حیران باخیردیلار/ گوردوله بیر یارالی عجب امتحان وریر» نگاه کردهام و این شعر را سرودهام که: «بو گئجه شاه شهیدین شام عاشوراسی دیر…».
چند شعر مرحوم صافی خیلی قوی است؛ ایشان در عالم تخیل نظیر ندارند. مخصوصا در شعر غدیریه عجایبی خلق کردهاند.
چطور میشود که در طول پنجاه سال در مرثیه آذربایجان یلهایی مثل «صافی»، «شأنی»، «سعدی زمان» میآیند؟ الان که ما این همه افتخار میکنیم و نام شعرای نوحهسرایمان را میبریم همه در عرض سی، چهل سال به عرصه آمدهاند.
آنطور که ما شنیدهایم و میدانیم بانی همه اینها مرحوم «دخیل مراغهای» بود. شعرایی که بعد از آن خدا بیامرز آمدهاند به او استناد کردهاند. بعضیها مطالبی نوشتهاند که نمیدانم با معیار مقتل صحیح است یا نه؛ چون صحت کامل مقتل «دخیل» چنان مشخص نیست ولی او هم شاعر بود؛ اما خدا بیامرز آقای حسینی با مقتل مینوشت. مرحوم صافی هم کم با مقتل نوشته است، چون صافی از اول تا آخر تخیلی است. اینکه میپرسید سی ـ چهل سال است؛ باید گفت نه سی ـ چهل سال نیست بلکه متجاوز از صد سال است، شاید هم بیش از صدوپنجاه سال باشد. تقریبا ده سال قبل بزرگداشت «صراف» برگزار شد.در یک دوره شعر شاعران تبریز مسکوت مانده بود و سرودههای شعرای اردبیلی چون «انور»، «منزوی»، «یحیوی» در این عرصه رسوخ کرده بودند. من حدود سی سال است که به این کار ورود کردهام شعرای تبریز را خیلی رواج دادهام. من و آقای زادصادق تلاشمان بر این بوده که شعرای تبریز را جلو ببریم. انصافا هم در این بیست، سی سال خیلی جلو رفته است. مثلا کتاب مرحوم «شأنی» خاک گرفته بود و خوانده نمیشد. من دوباره چاپ کردم و همه خریدند. «ذهنیزاده»را چاپ کردم، «صافی» را چاپ کردم، به تازگی هم «هندی» را چاپ کردهام. من یک سری هم اشعار جمعآوری دارم تحت عنوان «منشور عاشورا» که پنج جلد چاپ کردهام و در پنجمی نوشتهام که این اشعار در کتابها پیدا نمیشود، یعنی مطالب پنج کتاب جمعآوری را از کتابها ننوشتهام. این طور نیست که من مثل سایر دوستان کتابها را بگذارم مقابلم و از هر کدام یک مطلب بنویسم. در منشورِ یک تا چهار از اشعاری که در جوانی حفظ بودم نوشتهام اما در منشور پنج از کتب استفاده نکردهام همه را از خارج از کتابها نوشتهام. مثلا از شاعران جدید معرفی کردهام. یک کتاب تازه درآوردهام به نام «ولادتنامه» شاهکاران خلقت یا کواکب درخشان مدایح و ولادتهای با سعادت اهل بیت گرامی. تازه از چاپ رسیده است. آقای محمدزاده هم با من همکاری کرده و چنین کتابی برای ولادتنامه در تبریز درآمده است.
کتابهای ذیل توسط حناب حاج مجتبی زاد صادق توسط انتشارات منتشر تبریز منتشر شده است.
۱-دیوان مرحومین مظلوم و خادم عطار خیابانی
-۲- دیوان مرحوم (مجمرشتربانی)
-۳-دیوان مرحوم (آمل سرابی)
-۴-دیوان مرحوم(عاصم تبریزی)
-۵- دیوان مرحوم (سهیلی تبریزی) با ملحقات
-۶- دیوان مرحوم (آصف تبریزی) با ملحقات
-۷- قاموس قفقاز اثر ۸۰ شاعر قفقاز و ماورای قفقاز لازم به توضیح است این کتاب بیش از ۱۰ سال جمع آوریش طول کشیده است
مرکز پخش انتشارات منشور تبریز شماره تماس(۳۵۵۵۴۲۱۹)
Wednesday, 30 October , 2024