کتابداران ریگهای کف جوی کتابخانه هستند؛ برای مدیران غیر کتابدار
خبرتبریز: بند اول: من بارها نظر خودم را در مورد مدیران غیر کتابدار گفتهام و حتی پرخاش هم از همکاران خودمان شنیدهام، لیکن داستان در ذهن من تغییری نکرده و هنوز هم بر همان باورم.
فکر می کنم اولین بار در پاسخ به مجله عتف آقای جلال حیدری نژاد گرامی بود که از چندین نفر و از جمله بنده پرسیدند که نظرت در باره مدیران غیر کتابدار چیست؟ و من عرض کردم که رئیس کتابخانه های بزرگ، مجموعه های بزرگ و نیز موسسات بزرگ اطلاع رسانی کشور، لزوما نباید کتابدار باشند. البته اگر باشند خیلی بهتر است، ولی به شرطی که کتابداری که در راس آن قرار می گیرد و رئیس کتابخانه بزرگ میشود شرایطی داشته باشد که به نفع کتابخانه یا مرکز یا مجموعه شود.
این را بر اساس تجربه فراوان مدیرانی که در آن سالها به ریاست کتابخانه ها رسیده بودند نوشتم. با تجربه خودم و به ویژه در حوزه کتابخانههای دانشگاهی باید عرض کنم که بسیار دیدم، کسانی از استادان خوب کتابداری که در راس کتابخانه های مرکزی دانشگاهها که کتابخانههای بزرگ کشور هستند قرار گرفتند، و این نظر در من باز هم تقویت شد. چرا که در بالای هرم مدیریتی دانشگاه، جایی که بودجه ها تقسیم میشود، جایگاه درجه یکی نیافتند.
ارتباط با سطوح مدیریتی بالای سازمان: در راس کتابخانهها و مجموعههای بزرگ، بهترین نقش را کسی بازی خواهد کرد که ارتباطات بسیار قوی با مدیران بالا دستی خودش دارد. هیچ تعارفی نداریم، کار کردن هزینه دارد، فعلا از هزینه مادی حرف میزنم و هزینه معنوی را میگذارم وقتی که علاقهای به سیاست عزل و نصبها در دولت فخیمه پیدا کردم، در حال حاضر دچار بیماری پوست کلفتی شده ام، و تقریبا چیزی حس نمی کنم. بنابر این برویم سراغ همان هزینه های مادی. بله کار کردن نیاز به بودجه دارد. و اگر با مجموعه بالادستی خودتان ارتباطتان ضعیف باشد، مسلما نمیتوانید پول جذب کنید و درنتیجه نمی توانید کارها را به خوبی پیش ببرید. و البته این در مورد مدیران پاک دست است که بودجه را عینا خرج آنچه اساسنامه یا آئین نامه کتابخانه یا مجموعه گفته می کنند و بذل و بخشش بیجا نمی کنند و دنبال حیاط خلوت درست کردن برای مخارج افزوده نمی گردند. باز در این مرحله در مورد این قبیل مدیران که به قول قدیمیها پول را خرج عطینا می کنند، صحبت نمی کنیم. پس فرض ما این است که پولی که می رسد زیر نظر خداوند احد و واحد و با کارپردازی وجدان خرج میشود. در این شرایط مدیر با وجدان نیاز به پول دارد که کارش را درست انجام دهد و برای این کار نیاز به ارتباط قوی با بالادستیها دارد و باید در مجموعه ای که قرار گرفته به بازی گرفته شود.
سواد اداری: افزون بر این یادمان باشد که ارتباط با سطوح بالا اگر صحبت می شود، رفیق بودن و همکلاسی و پسرخاله بودن به تنهایی نیست، اینجا ایران است و اینها هم خوب است ولی کافی نیست، توانایی جذب بودجه و لابی کردن برای قوانین استخدامی و تسلط بر قوانین دولتی، و آئین نامه های مالی و معاولاتی دستگاههای دولتی خیلی مهمتر از بخش اول است. سواد اداری در ایران با تجربه زیاد به دست میآید و هر تازه فارغالتحصیل دکتری که در رشته خودش تخصص دارد، این سواد را ندارد و باید چند سالی کار کند تا به جزئیات این کار و به ویژه در ادارات ایران آشنا شود و بتواند از پس مدیران بالا دستی که حتما سابقه بیشتری از او دارند برآید.
توان و خلاقیت در مدیریت: این وسط شم مدیریت هم از چیزهایی است که دیدهام همه مردان و زنان ، حتی مدیریت خواندهها ندارند. نمی دانم اساتید مدیریت به این شمّ مدیریت قائل هستند یا از نظر آنان این حرف من در مدیریت علمی حرفی عوامانه است و در آنجا خریداری ندارد. ولی اجازه بدهید تا زمانی که آنها اعلام کنند که شم مدیریت واقعا علمی است یا فقط با درس مدیریت می توان مدیریت کرد، بنویسم که بسیاری را دیدم که پست ریاست کتابخانه بزرگ را گرفتند ولی توان مدیریت نداشتند و کلا احساس می کردم که آن شمّ مدیریت را ندارند. تجربه هم به من نشان داده که با چنین مدیرانی به زودی کار از دست در خواهد رفت و به قول کلیله و دمنه بر مدیر همان خواهد رفت که بر آن باخه رفته بود. و در کنار مدیر نا توان یا کم توان، کتابخانه هم دچار وقفههای ناخوش آیندی شد.
نگاه کلان و تحلیل فرایندها در جهت اهداف: مدیرانی را هم دیده ام که به محض ورود به کتابخانه بزرگ، خودشان آستین را بالا میزنند، و شاید هم چادر را به کمر می بندند و دستمال دست میگیرند که قفسه ها را دستمال بکشند و کتاب جابجا کنند، که دستشان درد نکند، من خودم هم این کار را زیاد کردهام، ولی اگر به همین ختم شود، که پوپولیسم کامل است، اگر نگاه کلان به مسایل کتابخانه و کتابداری نداشته باشند، آنچنان درگیر مسایل خرد می شوند که کار از دست می رود و به قول قدیمیها آن قدر درختان جلوی چشمش را میگیرند که دوره اش تمام می شود ولی جنگل را هرگز ندیده است. مدیریت کتابخانه بزرگ نگاه کلان می طلبد و نگاه خرد می تواند کتابخانه را از بیخ و بن خراب کند. رئیس کتابخانه بزرگ باید بتواند کار را درست تقسیم کند و از ارتباطش با مدیران کلانتر در جهت اهداف کتابخانه سود ببرد، و قرار نیست قفسه تمیز کند یا فهرستنوویسی کند، حتی اگر علاقهاش باشد. این کارها را بر حسب هوس و علاقه میتواند انجام دهد و نه وظیفه، رئیس کتابخانه بزرگ باید آینده سازماندهی کتابخانه را تصویر کند ومرحله به مرحله کنترل و نظارت کند ونه اینکه خودش درگیر مسایل خرد آن شود.
کوتاهی عمر مدیران در کشور ما: یکی از مشکلترین مسایلی که در این چهل سال مشاهده کرده ام کوتاه بودن عمر مدیریتها در کتابخانه ها و مجموعه های بزرگ است. تا مدیر به خودش بیاید دوره اش تمام شده و همین به مدیر بعدی یادآوری می کند که مسایل را دراز مدت نبین، بنابراین مدیران ترجیحشان این است که کارهای زودبازده بکنند که نتیجهاش را به عنوان حاصل کار فردی خودشان نشان دهند. یکی از فاجعه آمیز ترین بلایای بر سر کتبخانه ها همین است. اغلب مدیران کتابخانه ها و مجموعه های بزرگ کتابخانه ای کشور دچار همین مشکل هستند و تاثیرش را هم می توانیم به وضوح مشاهده کنیم. البته آن سوی مساله را هم ببینیم که وای بر روزی که مدیری نالایق در راس قرار گیرد و مدت مدیریتش هم به دلایلی ناگفته طولانی شود، آن وقت باید برویم دنبال موجودی که بیاریم تا باقالیها را جمع کند.
خُب، برگردم به پاراگراف اول، با همه دلایل بالا اگر این همکار کتابداری خوانده دست پاک، که در راس کتابخانه بزرگ قرار گرفته، مدیریت کردن بلد نباشد، یا اگر ارتباطش با مدیران بالادستی ضعیف باشد، همان دو قران و نصفی هم که به کتابخانه داده اند، حیف می شود، حتی اگر میل نشود.
به هر حال من در اینجا هم اعتراف می کنم که با اینکه برای تحصیل کردگان کتابداری همواره حساب ویژهای برای ریاست کتابخانه ها و مجموعه های بزرگ قائل هستم، و نمونههای خوبی هم در سابقه و حافظه دارم، ولی هنوز فکر میکنم در کتابخانههای بزرگ موارد گفته شده بالا یعنی ارتباطات با بالا و توانایی جذب بودجه و لابی کردن ، اشراف بر قوانین استخدامی و تسلط بر قوانین دولتی، و آئین نامه های مالی و معاولاتی دستگاههای دولتی و نگاه کلان داشتن که ناشی از تجربه خوب مدیریتی است خیلی مهمتر است.
و اما ….
بند دوم: در همان شماره عتف که شاید از اولین دفعاتی بود که در این مورد اظهار لحیه کرده بودم، اشاره کردم که در صورتیکه انسانی توانا و پر ارتباط در راس کتابخانه بزرگ قرار گرفت، توانست بودجه و نیروی انسانی مناسب جذب کند و با نگاهی کلان مسایل را پیش برد می توانیم امیدوار باشیم که کتابخانه در دوره ایشان رشد خوبی داشته باشد، که یک شرط خیلی بزرگ هم دارد، به شرط داشتن معاونین کتابدار کارکشته و قوی. اینجا دیگر پای این بند را محکمتر از بند اول امضا میکنم.
کتابخانههای بزرگ ایران که کم کم عمرشان از ۵۰ گذشته و میگذرد، مسیرهای متنوعی را پشت سر گذاشته اند که شاید اگر تحقیق شود،خواهید دید که این تنوع ، همان تنوع مدیرانش بوده است. منحنی چنان فراز و نشیبها و گاهی آنچنان سکتهها و انفصالهایی دارد که تعجب میکنید که از یک سال به سال دیگر در حد تغییر خط مشی و آئین نامه (چه مکتوب و چه نامکتوب) است. در مجموع باید بگویم این انفصالها کتابخانه ها را از پای درآورده است. کتابخانهها را غیر قابل دفاع کرده ، و همان آقایان روسای کتابخانه حالا در مجموعه خودشان سن و سالشان بالاتر هم رفته و مدیر موسسه شده اند، و با جدیت می گویند من خودم کتابخانه بوده ام، کتابخانه کاری نمی کند ! ! ! ! نمی گوید من کاری نکردم یا بلد نبودم بکنم، می گوید کتابخانه یا کتابداران کاری نمی کنند. نمی گوید من کتابداران را از کار علمی و کار واقعی خودشان منع کردهام و داده ام کار گل بکنند، نمی گوید چون خودم به این مساله خاص علاقه مند بودم، همه کتابخانه را به این سمت سوق داده بودم و هر کس هم مخالفت کرد، از سر راه برداشتم. نمی گویند که من خودم کتابخانه را پاتوق دانشجویان خودم کرده بودم، یا در فضایی دیگر پاتوق سیاسیون همراستای خودم کرده بودم، و اصلا به کار کتابخانه کار نداشتم، پس بنابراین برداشتم از کتابخانه چنین شده.
البته اگر دقت کنید که در برخی کتابخانهها، تغییرات با شیبی ملایمتر و بهتر انجام شده. و در مجموع باید بگویم که هر کتابخانهای را که می شناسم، (من تجربی مینویسم، محققان بیایند تحقیق کنند)، هر جا که مدیر کتابدار نیست، و خودش یک تنه تصمیم می گیرد و اجرا می کند، شیبها تندتر است و هر جا که می بینید یک کتابدار کهنه کار با سواد و با تجربه در آن کتابخانه هست و مدیران با گرفتن سِمَت پا به کتابخانه میگذارند و با این کتابدار روبرو می شوند، و احساس می کنند که شیرازه کتابخانه همین کتابدار یا کتابداران است، با نظر و مشورت ایشان حرکت می کند و می بینید که اگر مدیر جدید دستش به مقامات و بودجه میرسیده، کارهای خوبی در این دوران در کتابخانه انجام شده است. داشتن مدیر کتابدار به عنوان معاون کتابخانه که با تغییر رئیس تغییر نکند، و شیرازه کتابخانه را حفظ کند، از انفصال جلوگیری می کند و کتابخانه در حرکت خود پیوستگی محسوسی رو به جلو دارد و مدیران غیر کتابدار هم از توانائیهای خودشان به نفع کتابخانه و مجموعه استفاده کرده اند. نمونه بارز آن کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران در دوره ایرج افشار است. کتابشناسی بزرگ و تاثیر گذار که همان زمان از یکی دو تا از کتابداری خواندههای تازه از فرنگ برگشته میشنیدم که ایشان که کتابداری نخوانده، که فکر می کنم خیلی زیادتر از آنها و نیز بنده بلد بود که ادعای چهل سال کتابداری با روشهای دانشگاهی دارم. با اینهمه ایرج افشار معاونی کار کشته داشت و مدیرانی نیز برای آینده کتابخانه تربیت کردند که شیرازه کتابخانه از هم نگسلد. افشار انسان برجسته، پر کار و پر مشغلهای بود ولی معاون کتابدار برجسته ایشان انسجام کتابخانهرا حفظ میکرد. و در دانشکده ها هم که هیات علمیها به ریاست منصوب می شدند و هنوز هم در اکثر دانشکده ها و پردیسها میشوند، آنجا که یک کتابدار قدیمی و با سواد روز و با تجربه دارند، کتابخانه به آرامی راه خودش را رفته، و به عکس هرجا که مدیر تصمیم گرفته انقلاب کند، با پایان آمدن دوره اش همه چیز از هم پاشیده و هزینه جدیدی بر مالیتهای مردم بیچاره افزوده شده است.
یک نکته مهم این است که اهل کتاب ایران، هنوز که هنوز است، در شناساندن کتاب و کتابخانه به مردم و حتی به مدیران مشکل دارند در عصر عبید زاکانی این مشکل وجود داشته، سی و اندی سال پیش هم همین مشکل را داشتیم. الآن هم داریم و اگر خدا بخواهد سی سال آینده هم باز همین مشکل را داریم. بیشترین این مشکل ناشی از این است که کتاب و خواندن، در کشور ما ذلیل و حقیر است. و همان است که عبید بزرگ از قول لولی به فرزند گفت: به خدا ترا در مدرسه اندازم تا علم مرده ریگ ایشان بیاموزی و تا عمر داری درمذلت و ادبار به سر بری. و بچه های دوره ما روی تخته سیاه کلاس مینوشتند: ابر و باد و مه خورشید و فلک در کارند، بچه جان درس نخون دیپلمهها بیکارند، که البته امروز باید گفت که دکترا بیکارند. مشکل به نظرم پیش استعماری است. مشکل به نظرم به آن روزی برمی گردد که در اصفهان قبل از شاه عباس انجیل چاپ میشد (بروید و در موزه کلیسای وانگ انجیلهای چاپ ایران سالهای سده ۹۰۰ قمری را ببینید)، و اندکی بعد “کاغذ اخبار” در هند و عثمانی شروع به انتشار کرده بود و در ایران ما که دستگاه چاپ، فرنگی و نجس بود، کاغذ اخبارمان دویست سال بعد و در زمان امیرکبیر منتشر شد. و شاید امیر را هم به همین دلیل که تلاش کرد اخبار را در اختیار صاحبان آن یعنی مردم بگذارد کشتند. نمی دانم این جمه آخری را راست نوشتم یا نه؟ آن را که خبر شد خبری باز نیامد.
پرانتز باز: حتما همه شما در نوشته های بنده دیده اید که من حسرت کشورهای ثروتمند را نمیخورم و بر خلاف آنها که هر وقت دهان باز می کنند می گویند در کشورهای دیگر، و شروع می کنند از اروپای غربی و امریکای شمالی و استرالیا آیه می آورند، بر این باورم تعداد همه این کشورهایی که به به گویان و چه چه گویان و به نام خدا از آنها نام می برند ۲۰ کشور نمیشود و باقی یعنی دویست کشور دیگر ثبت نام شده در سازمان ملل متحد، مانند ما غارت شده هستند و هر یک از این دویست کشور در مسایلی قوی تر از دیگری هستیم و در برخی مسایل ضعیفتر. مطالعه از جمله چیزهایی است که ما در آن خیلی ضعیف تشریف داریم. پرانتز بسته.
عرض میکردم، مشکل اصلی نبود مطالعه است و کتاب نخوانی و کتابخانه نشناسی. و مشکل خیلی بزرگتر، در شناساندن کتابخانه به مدیران مشکل داریم و به همین دلیل می بینیم که فراز و فرود بسیار است. و مدیران غیر کتابدار، و غیر معتقد به کتابداران، بسته به روحیه و شناخت خودشان تصمیماتی می گیرند و عملیاتی هم انجام میدهند و می روند و مدیر بعدی میآید و باز روز از نو و روزی از نو.
مدیری در معاونت پژوهشی دانشکده در سالهای ۶۵ و ۶۶ آمده بود که مرا صدا کرد که ببین من این صفحه را دیشب در منزل خودم خط کشی کردهام و شما از همین صفحات درست کنید و لیست کتابهایتان را در آن بنویسید، من در کتابخانه خودم هم همین کار را کرده ام. من کاغذ را گرفتم و به کتابخانه برگشتم که چطور به ایشان توضیح بدهم که آقا این صحبت مربوط به دوران قبل از ورود آریائیان به نجد ایران است. الواح گلی آشوربانیپال فهرستهایشان بهتر از این بوده. و چگونه بگویم که بر احترام حضرت استاد خللی وارد نشود.
مدیری را می شناسم که پیشترها انگار نماینده مجلس بود و به کتابخانه منصوب شده بود و همه هم و غمش این بود که ما باید از فضای کتابخانه استفاده کنیم و سخنرانی بگذاریم و دوستان عزیز را دعوت کنیم که سخنرانی کنند و …. و ما واقعا در تعمیر دستگاهی که با آن برگه برای برگه دانها و فهرست کتابخانه تولید میکردیم مانده بودیم و تا آمدن فناوریهای دیگر، همانطور با کمک کتابخانه بغل دستی برگه هایمان را چاپ میگرفتیم.
مدیری را می شناسم که با دو مدرک دکتری در راس یک کتابخانه متوسط قرار گرفته بود و روزی به من گفت، این کتابداران من فقط نشسته اند و با کامپیوتر بازی می کنند و الآن یک ماه است می گویم چکار می کنید و می گویند فهرستنویسی و در این مدت حتی پانصد تا کتاب کار نشده است و فکر می کنند که چون من کتابدار نیستم نمی فهمم که اینها دارند سر مرا کلاه می گذارند، بیا و با آنها صحبت کن و به آنها بگو که آنقدر نپیچانند. و بعد هم به عینه دیدم که کتابداران را علیه هم تحریک می کند،که بلکه در این آشوب بروند و از یکدیگر به ایشان شکایت کنند، بلکه بفهمد چه خبر است. و این در حالی بود که بچههای آن کتابخانه واقعا داشتند کار خودشان را در حد توان انجام میدادند.
مدیری را بسیاری می شناسند که هزینه بسیاری کرد که فقط عنوان کتابها را در نرم افزار بزنید، و حالا بعدا یک کاریش می کنیم و برای این کار هم بیشتر دانشجویان و داوطلبان بکار گرفته شدند که آنگلو امریکن که اولین استاندارد آن روز ما بود را هم نمی شناختند و مقادیر معتنابهی هزینه کردند و حرف احدی را هم نپذیرفتند. وحالا بروید و عناوین را ببینید که یک کتاب با سه چهار جور عنوان ورود اطلاعات شده است. می خواستی دوای دردم بشی، بلای جونم شدی.
در دهه ۹۰ دو مدیر در راس دو کتابخانه بزرگ قرار گرفتند که می گفتند این غربیها آن قدر از ما خورده اند که من به کپی رایت عقیدهای ندارم و همه قفل ها را شکستند و قفل شکسته ها را به روی همه باز کردند، و وقتی با امثال من مشورت می کردند، به آنها گفته میشد، این کار احتیاط شدید دارد. فناوری راه حلهای احتیاط آمیز را به شما خواهد گفت، ولی عجله داشتند و حرف کسی را نپذیرفتند و خودشان روزی روزگاری شاید بگویند که چه به پایشان نوشته شد.
این ها خاطرات کتابخانه ها بود، در موردکتابداران هم خاطرهها بسیار دارم.
در دوران مدیران غیر کتابداری، که با عجله آمده بودند و با عجله هم می خواستند کاری بکنند، و جز ویرانی پشت سرشان نگذاشتند، بخشی از ویرانگریها، برخوردهای بسیار نامناسب با کتابداران دلسوز بود. کتابدارانی که که خون دل خورده بودند و همه هم و غمشان مخاطبان و مراجعان بود، ولی رئیس جدید که هرگز در کتابخانه کار نکرده بودند، و ناگهان تصمیم گرفته بودند درب فلان مخزن را به روی همه باز کنند، با مقاومت ایشان روبرو شده و هرگز حاضر به شنیدن حرفی بالای حرف خودشان نشدند و با یک اشاره تند قلم ایشان را به بیرون پرت کردند و خیالشان راحت شد.
کتابخانه بزرگی را می شناسم که در دوران مدیری، از کتابدارانش حمایت گسترده داشت و برای آنها کارگاههای فنی بسیاری در جهت ارتقاء کتابداران برگزار می شد و در همایشها کتابداران آن مجموعه کاملا دیده می شدند و حضور داشتند، در یک همایش کتابداری که در قم برگزار شد، مجموعا ۱۵ یا ۱۶ مقاله ارائه شد، ۴ مقاله از بچه کتابدارهای همین مجموعه بود و در دوره مدیر بعدی سیاست تغییر کرد و هیچیک از کتابداران این کتابخانه را تا یکی دو سال در جایی نمی دیدیم. مدیر جدید از قیافه برگزار کنندگان خوشش نمیآمد. مدیری که کتابداران را در حد نظامیان کره شمالی امروز میدید که همه سرباز ایشان هستند و مشیت ایشان بر آنها حاکم است و چون امر می کنند فقط باید اطاعت شود، کتابداران متحد الشکل میخواست. فکر کنم تنها کتابی را که در عمرش دست گرفته بود آدمهای ماشینی کارل چاپک بوده ولی تا انتها نخوانده بود، و فقط تا صفحه عنوان جلو رفته بود، در نتیجه خلاقیتها دیگر امکان بروز نمییافت، چون همه میبایست مانند ایشان فکر می کردند و یا اصلا فکر نمی کردند که ایشان بجایشان فکر کند.
…. بعد
من به عنوان یک کتابدار با سابقه بیش از چهل سال مستمر کتابداری حرفهای ، همانگونه که در بند اول اعتراف کردم، مدیرانی که دستشان به بالادستیها می رسد و شم مدیریت دارند را برای کتابخانه های بزرگ و مراکز بزرگ اطلاع رسانی و نیز مجموعه های بزرگ کتابخانهای نه تنها نامناسب نمیدانم، بلکه در دوران چنین مدیرانی بیشترین ارتقاء را در کتابخانهها شاهد بودهام، لیکن در همینجا از مدیران بزرگواری که به حوزه ما وارد میشوند و بدون هیچ سابقهای هم وارد حوزه ما میشوند که حوزه ای است کاملا تخصصی خواهش می کنم در تصمیمها و در برخوردها احتیاط کنید. تجربه من در چهار سال کتابداری قبل از انقلاب و ۴۱ سال بعد از انقلاب می گوید که متوسط عمر مدیریت مدیران غیر کتابدار در بیش از ۹۸% موارد کمتر از سه سال است (البته من خود دو مدیر غیر کتابدار با سابقه ۲۰ سال هم میشناسم که در راس کتابخانههای بزرگ دانشگاهی بوده و موفق هم عمل کرده اند) آقایان و بانوان مدیر غیر کتابدار ، شما را به آنچه اعتقاد دارید سوگند می دهم، که بر اساس باوری غیر تخصصی و نگاهی غیر تخصصی به کتابخانه، کتابخانهها و کتابداران را ویران نکنید. دست کم معاونین کتابدار قوی بگذارید و در همه کارها مشورت کنید. اگر کتابداری خبره و قدیمی در کتابخانه دارید که با جدول کشیدنهای شما مخالفت می کند، فوری او را برکنار نکنید و سعی کنید زبان مشترک را بیابید و هم افزایی کنید. اگر شنیدید که کتابدارتان در جایی مقاله داده که شما کدورتی از آنجا و یا از رئیس آنجا به دل گرفته اید، با او برخورد نکنید، حتما دارد کاری تخصصی می کند و شاید هم به اجبار آئین نامههای ارتقاء مقالهای سر هم کرده و حالا آن جناب حاضر به انتشارش شدهاند، و این کتابدار نباید سرکوب شود. شما از کتابخانه می روید و کتابداران که ریگهای کف جوی کتابخانه هستند، میمانند با توبیخهای شما در پرونده و با فرصتهای از دست رفته و تلف شده برای کتابخانه ها، چون مدیر بعدی سیاست شما را ندارد و این بار دوست دارد کتابخانهای را که از زمان دانشجویی در ذهن دارد یا کتابخانه ای را که در شهرشان دیده و اشکالاتی داشته، را درست کند و او هم مانند شما این کاره نیست. و او هم تا بیاید بفهمد کجا آمده دوره ریاستش تمام شده، و ترانشهای بر ویرانه قبلی گذاشته. اگر به کتابدارخانه پای می گذارید، با این صاحبخانههای کم ادعا کار کنید، قول میدهم هزینه کمتری بر شانه این مردم بزرگوار و بزرگمنش خواهید گذاشت. و اگر مدیر خوبی باشید، که نه تنها هزینه نمی گذارید، که به ثروت کشور و مردمش خواهید افزود. و بنده هم با قید دوفوریت، مخلص مدیران خوب کتابخانهها و نهادهای اطلاعرسانی کشور هستم.
Sunday, 13 October , 2024