یار مهربان، در آستانه باد و باران
آرام بوده و همیشه همراه؛ مهربان و همواره کارا. با این وجود بیمهری کم ندیده و مهجوریت کم نداشته است.
یار مهربان، در آستانه باد و باران
خبرتبریز: فرینوش اکبرزاده: یار مهربان خطابش میکنیم، اما گذر زمان رفته رفته حضورش را در روزگارمان کمرنگ کرده؛ خانهاش در خانههایمان کوچکتر شده و علاقه به ورق زدن جان ِ کاغذیاش کمتر و کمتر…
دور نیست روزهایی که کتاب نه به عنوان یک مهمان که در جایگاه عضوی مهربان و پندآموز در خانه مردم شهرمان حضور داشت.
از آن زمان تاکنون، سالهای زیادی نگذشته اما سیر تغییراتی که در نوع زندگی هر یک از ما رخ داده به تندبادی میماند سهمگین که ریشههای دیروز را یکجا از بیخ و بن برکنده و به گذشتههای تاریخ سپرده است.
یکی از نخستین چیزهایی که با این تندباد گذر زمان نمود پیدا کرد، ناپدید شدن کتابخانههای چوبی و فلزی گوناگونی بود که تا مدتها جایشان بر صدر مجالس بود و کتابهایی که جز عزت نمیدیدند و با احترام و اشتیاق دست به دست میشدند.
هرچند امروز از سر چشم و همچشمی هم که شده باشد و از روی شوق فرهنگی دیده شدن هم باشد، باز پای کتابها و کتابخانهها به خانههایی باز شده؛ اما این کتابها که رنگ جلدشان با دکور خانهها هماهنگ میشود در جایگاه آموزندهای بیریا چندان چنگی به دل نمیزند.
یادمان نرفته روزی که تلویزیون، رایانه، تلفن همراه، پلی استیشن، نوتبوک، تبلت، آی پد و دیگر نمودهای تکنولوژی آرام آرام آمدند و قدم به قدم به حریم امن کتابها وارد شدند. روزگاری که هیچکس فکر نمیکرد به همین راحتی و بدون جنگ، کتاب که مایه آموزش و تفریح و یادگار گذران عمر مردم بود، جایش را به وسایلی بدهد که صفحههای نورانی و صدا و تصویرهای رنگارنگ داشتند.
کتابها و یادداشتهای آن دوران بارها و بارها تاکید کردهاند، بگذارید این اسب سرکش تمدن هر کجا میخواهد برود، هیچ چیز جای کتاب را نمیگیرد. شاهد همین خیال آسوده مانع از توجه به جنبههای مختلف زندگی مردم شد که مدام در حال تغییر بود و زندگی کودکانی که باید با زمانه خود همراه میشدند.
با این وجود، اهل کتاب و اهالی کتاب میدانند که هیچ چیز جای کتاب را نمیگیرد؛ هیچ عطری مسحورکنندهتر از عطر برگهای کتاب نیست و هیچ توانی نمیتواند آنچه کتابها میآموزند را در جای دیگر آموزش بدهد.
تبریز عزیز ما خانه امن شاعران و نویسندگان بسیاری بوده و هنوز هم هست. این «هست» را امروز و با نگاهی به جمعهای دوستدار کتاب، خاطره نمایشگاه کتاب و آمار فروش کتاب میتوان گفت و دل را خوش داشت نبض کتاب، هرچند آرام اما هنوز میزند.
کلمه و قلم، همسال انسان در این جهان نفس کشیدهاند؛ کتاب هنوز سازنده خاطرات مهم ماست و با تمام ضعفی که بر بنیه نگارش مستولی شده، هنوز هم دود از کنده کتاب بلند میشود؛ کتابهایی برای امروز، کتابهایی برای همیشه.
هنوز نگارندگان، شاعران، نویسندگان و تصویرگران منزلت و قرب دارند و همچنان آرزوی بسیاری از کودکان سرزمین ما، دیدن روزی است که نامشان به عنوان نویسنده یا مترجم یا تصویرگر کتابی بر جلد و عطف آن خودنمایی کند. هنوز کودکان همآهنگ و همنوا، نام زنده یاد عباس یمینی شریف را و نام هر چه سطر در سطر نگاشته شده است را با زمزمه کردن «من یار مهربانم دانا و خوش زبانم / گویم سخن فراوان با آنکه بی زبانم / از من مباش غافل / من یار مهربانم» زنده میکنند تا یادمان نرود.
کتاب، همراه بیادعا و خموش ما از دیرباز تاکنون بوده و تا فرداها هم خواهد بود و دیر و دور نیست زمانی که این دوست پنددان و هنرمند و با سود و بیزیان باز هم قوت سالهای نه چندان دور خود را بازیابد و به همسفر و آموزگار فرزندان ایران زمین تبدیل شود.
تبریز، ایستاده کهنسال دورانها، با تاریخی به قدمت کلمات، همواره همراه و همدل این برگهای نازک بوده که در دل خوانندگان خود درختانی قطور ساختهاند. اکنون و در میانه پاییز، کمی مهربانتر به کتابها نگاه کنیم.
Friday, 4 October , 2024