خبرتبریز: «مرگ خیلی آسان میتواند الان به سراغ من بیاید، من اما تا میتوانم زندگی میکنم»، جملهای از اثر بیمانند «ماهی سیاه کوچولو»ی صمد بهرنگی است؛ اما او چه میدانست همین جمله آیینه سرنوشت خود اوست و مرگ چه آسان و نابهنگام به سراغش خواهد آمد؛ صمد، راوی منتقد کودکان لایه های فرودست و محروم جامعه بود که با آب های سرد و خروشان ارس به دریا پیوست. به گزارش ایرنا، ۹ شهریور در تاریخ ایران و ادبیات داستانی ایرانی، روز تلخی است که در آن صمد بهرنگی، اسطوره بی نظیر معلمی و دوست صمیمی بچه های محروم، نماد نیکوکاری، نوع دوستی، مردمی بودن، اخلاص، عشق و علاقه به وطن و توسعه جامعه، منتقد، مترجم، شاعر و محقق فولکلور آذربایجان در حادثه ای تاثرانگیز دل دریایی خود را به رود خروشان ارس زد و برای همیشه در عنفوان جوانی از مردمش دل کند؛ اما همان گونه که صمد در اثر ماندگار ماهی سیاه کوچولو می گوید: «نباید به پیشواز مرگ بروم، البته اگر یک وقتی با مرگ روبرو شدم که حتما میشوم مهم نیست. مهم این است که زندگی و مرگ من چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد.»؛ و چنین شد که صمد مثل ماهی ها در آب جان داد تا مرگش نیز همچون زندگی اش در تاریخ ادبیات داستانی و کودک ایران اثرگذار شود. صمد دوم تیر ماه سال ۱۳۱۸ در محله چرنداب تبریز و در خانواده ای تهیدست به دنیا آمد و با تلاش شبانه روزی خود توانست دانشسرای مقدماتی را در تبریز به اتمام رسانده، وارد شغل معلمی شود، او ۱۸ ساله بود که در روستاهای ماماغان، قندجهان، گوگان، آخیرجان و آذرشهر در نزدیکی تبریز تدریس کرد تا در نهایت در سال ۱۳۳۷ در دانشکده ادبیات فارسی و رشته زبانهای خارجی دانشگاه تبریز پذیرفته شد و طی سه سال گواهینامه پایان تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی گرفت. او که آموزگاری و علاقه به بودن در میان کودکان محروم را بر همه چیز ترجیح می داد، چنان با شاگردانش رابطه حسنه و ناگسستنی داشت که بچه های کلاس بعد از تمام شدن ساعات مدرسه هم عادتهای او به ویژه خواندن کتاب را ترک نمیکردند؛ یکی از آنها برای صمد نوشت: «من به عادات شما عاشق شدم. آوازهایی که در نمایش به من فرموده بودید هر روز میخوانم». صمد بهرنگی با تمام علاقهای که به تبریز داشت، معتقد بود آدم هر جا مفیدتر باشد باید آنجا برود، او به شاگردانش آموخت هیچ کجا به خودی خود بد یا خوب نیست و این آدمها و اعمالشان است که جایی را خوشنام یا بدنام یا اجتماعی را خوب یا بد میکنند. شاگردانش او را “صمد عمی” (عمو صمد) صدا میکردند و او برایشان بیش از یک معلم ساده بود، چون شاگردانش زندگی، محرومیت، پیشرفت و همه چیز دنیای کودکانه خود را در وجود صمد جستجو کرده و می دیدند. سلسله مقالات «کند و کاو در مسایل تربیتی ایران» که بعدها در قالب کتابی وزین منتشر شد، حاصل همنشینی او با بچه های روستاهای اطراف تبریز بود و صمد در آغاز این اثر می نویسد: “آنکه حقیقت را نمیداند بی شعور است، اما آنکه حقیقت را میداند و آن را دروغ مینامد، تبهکار است”؛ او در این مقالات شیوه کهنه و تقلیدی آموزش و پرورش در ایران را به باد انتقاد میگیرد و تا پایان عمرش بر همین اعتقاد استوار می ماند. صمد معتقد است، آموزش و پرورش برای تاثیرگذاری و کارایی بیشتر باید متناسب با محیط واقعی و انضمامی کودکان باشد، چیزی که در ایران وجود ندارد و همین رویه هم اکنون نیز نظام آموزش و پرورش کشور را تحت شعاع قرار داده است. بدون تردید صمد بهرنگی، بنیانگذر تعلیم و تربیت انتقادی در ایران است که هدف آن ارتقای آگاهی دانش آموزان است تا به فاعلان جهان تبدیل شوند و نه فعل پذیران که تحقق این هدف در گروی پرسشگری مدام، آزاداندیشی و معنی سازی است و بر همین اساس است که او در هر روستایی که وارد می شد، ابتدا از والدین کودکان می خواست به جای به کارگیری آنها در مزارع و دامداری ها، فرزندان خود را به پای درس و مدرسه بکشانند. داستانهای صمد در حقیقت قصه رنج و درد و عذاب مردم اطرافش بود و او در خلوت خود بر این رنجها میگریست، اما از شِکوه و ناله بیزار بود. صمد اهل دشمنی با آدمها نبود. داستاننویس کودکان، مهربانتر از آن بود که از کسی کینهای به دل بگیرد و این ویژگی در تمام داستان هایش به عینه دیده می شود، داستان هایی همچون اولدوز و کلاغ ها، اولدوز و عروسک سخنگو ، کچل کفتر باز، پسرک لبو فروش، افسانه محبت، ماهی سیاه کوچولو، پیرزن و جوجه طلاییاش، یک هلو هزار هلو، ۲۴ ساعت در خواب و بیداری و کوراوغلو و کچل حمزه که همگی روایتی بی مانند از زندگی حزن انگیز بچه ها و محرومیت آنها و در عین حال ارایه راهکار برای تغییر وضع موجود است. صمد، مهم ترین شخصیت ادبیات شفاهی آذربایجان نیز است که با حضور در روستاهای مختلف به همراه یکی از دوستان نزدیکش اقدام به جمع آوری فولکلور غنی مردم آذربایجان می کند و قصهها، افسانهها، بایاتیها، چیستانها و بسیاری دیگر از گنجینههای خوابیده در سینه مردان و زنان دنیادیده وطن خود را مکتوب میکند. اسد بهرنگی، بردار صمد، در این باره مینویسد: “از آن جایی که به زبان مادری اش عشق میورزید در این زمینه تحقیقات کرد، بر کتابهایی که در زمینه زبان آذری بود نقد نوشت، ترکی استامبولی را آموخت. دستور زبان آذری را مشخص کرد و … هنگامی که کتاب فولکلور زبان آذری به نام «متلها و چیستانها» انتشار یافت، خیلی خوشحال بود که توانسته است خدمتی هر چند ناچیز به زبان مادری خودش بکند. با این حال حاضر نبود هر چیزی را به عنوان اینکه آذری است بپذیرد”. صمد شیوههای ناکارآمد آموزش و پرورش را که برای دانش آموزان شهری طراحی شده بود، کنار گذاشت، حق آموزش کودکان دور از مرکزی را که به زبان دیگری جز فارسی تکلم میکردند، به رسمیت شناخت و روشهایی مناسب حال آنان در پیش گرفت و به جست وجوی راههایی برخاست که بتواند آنها را به خواندن و آموختن علاقهمند کند؛ او توصیههای آموزش رسمی را در نوشتههایش نقد کرد و پیشنهادها و تجربههایش را در اختیار نظام آموزشی کشور نهاد، اما برخی در آموزش و پرورش شیوه پیشرو و انتقادی او را نمیپسندیدند و گاه او را به مناطقی دورافتادهتر میفرستادند و یا از حقوقش میکاستند. این پژوهشگر مسایل اجتماعی و معلم دلسوخته به دلیل علاقه و فعالیت در حوزه فرهنگ شفاهی، بارها تحت تعقیب ساواک قرار گرفت و پس از چاپ کتاب «پاره پاره» در سال ۱۳۴۳ از سوی دادستانی عالی ۱۰۵ ارتش یکم تبریز تحت تعقیب قرار گرفت و برایش حکم تعلیق از خدمت به مدت شش ماه صادر شد. نگاهی کوتاه به آثار تالیفی صمد بهرنگی همچون الفبای فارسی برای کودکان آذربایجان، فولکلور و شعر، افسانههای آذربایجان در دو جلد، تاپماجالار – قوشماجالار (مثل ها و چیستان ها)، پاره پاره، انشاء و نامهنگاری برای کلاس های دوم و سوم دبستان و آذربایجان در جنبش مشروطه، نشان از علاقه و عشق وافر او به آذربایجان و تربیت و آموزش اصولی کودکان براساس زبان، زندگی و فرهنگ بومی دارد. صمد بهرنگی را می توان نویسنده اختصاصی و قلب تپنده کودکان فرودست جامعه نامید که در تمام آثارش به فکر تغییر زندگی و نوع تفکر این بخش از جامعه بود؛ او در مقدمه کتاب «اولدوز و کلاغها» از قول قهرمان داستان به خودش می نویسد: “قصه مرا برای بچههایی بنویسد که یا فقیر باشند یا خیلی هم نازپرورده نباشند. پس، این بچهها حق ندارند قصههای مرا بخوانند: ۱- بچههایی که همراه نوکر به مدرسه میآیند و ۲- بچههایی که با ماشین سواری گران قیمت به مدرسه میآیند”. صمد که تنها ۲۹ سال از بهار زندگانی را طی کرده بود، طی ۱۰ سالی که نوشتن برای کودکان و تحقیق و تفحص پیرامون مسایل اجتماعی و فرهنگی را آغاز کرد، به یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین نویسندگان حوزه ادبیات کودک و ادبیان انتقادی در ایران تبدیل شد و حتی نظرات و ایده های او علاوه بر حوزه های آموزشی، اجتماعی، فرهنگی و تربیتی، عرصه های سیاسی و ایدئولوژیکی جامعه آن دوران را نیز تحت تاثیر قرار داد. اما مرگ دلخراش و زودهنگام صمد بهرنگی بسیار پرحاشیه و تامل برانگیز بود که روز نهم شهریور ماه سال ۱۳۴۷ در کرانه رود ارس اتفاق افتاد و در در نهایت جسد بی جان او سه روز پس از این حادثه پیدا شد. اسد بهرنگی درباره مرگ برادرش صمد می نویسد: “چند ماه پس از مرگ صمد بهرنگی، دوستان نزدیک صمد بر مرگ او مشکوک بودند. با اطلاعاتی که از جریانات تابستان ۴۷ داشتند کشته شدن صمد را بوسیله عملههای رژیم که شاید ساواک هم مستقیما” در آن دست نداشته باشد، دور از انتظار نمیدانستند”. او ادامه می دهد: “در زمانی که ما در کنار ارس دنبال صمد میگشتیم و صمد را داد میزدیم، مامورین ساواک به خانه صمد آمده و همه چیز را به هم ریخته بودند. میز تحریر مخصوص او را شکسته بودند و نامهها و یادداشتهایش را زیر و رو کرده بودند و اهل خانه را مورد بازجویی قرار داده بودند و چند کتاب و یادداشت هم برداشته و برده بودند و خوشبختانه کتابخانهٔ اصلی صمد را که در آن طرف حیاط بود، ندیده بودند”. با مرگ صمد بهرنگی، جامعه روشنفکری ایران در بهت و حبرت فرو رفت و او که با کتاب مشهورش «ماهی سیاه کوچولو»، به شهرتی جهان دست یافته بود، زندگی و سرنوشت پایان عمرش شباهت عجیبی به نوشته های خود در این کتاب داشت؛ « آنوقت ماهی سیاه از دسته ماهی های دریا جدا شد و خودش به شنا کردن پرداخت. کمی بعد آمد به سطح دریا، آفتاب گرم می تابید. ماهی سیاه کوچولو گرمی سوزان آفتاب را در پشت خود حس می کرد و لذت می برد. آرام و خوش در سطح دریا شنا می کرد و به خودش می گفت: مرگ خیلی آسان می تواند الان به سراغ من بیاید ، اما من تا می توانم زندگی کنم نباید به پیشواز مرگ بروم. البته اگر یک وقتی ناچار با مرگ روبرو شدم – که می شوم – مهم نیست ، مهم این است که زندگی یا مرگ من چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد…» ماهی سیاه کوچولو علاوه بر اینکه کتاب برگزیده کودک در سال ۱۳۴۷ شد، جایزه معتبر هانس کریستین اندرسون را برد و جایزه ششمین نمایشگاه کتاب کودک در بلونیای ایتالیا و دیپلم افتخار جایزه دو سالانه براتیسلاوای چکواسلواکی برای تصویرگری کتاب کودک را در سال ۱۹۶۹ دریافت کرد و تاکنون به بسیاری از زبانهای جهان ترجمه شده است. ستیز با خرافات، عادتزدایی از رفتارهای ناشایست، تجلیل از آگاهی و شکل بخشیدن به روحیه مدنی و مبارزه با فقر و تبعیض و خودپسندی از مهمترین مضامین آثاری است که صمد بهرنگی برای کودکان و نوجوانان نوشته است که تا ابد برای فرهنگ و دانش این سرزمین باقی خواهد ماند. گزارش: ایرنا – سیدیحیی مرتضائی
صمد، راوی زندگی کودکان
پرینتخبرتبریز: «مرگ خیلی آسان میتواند الان به سراغ من بیاید، من اما تا میتوانم زندگی میکنم»، جملهای از اثر بیمانند «ماهی سیاه کوچولو»ی صمد بهرنگی است؛ اما او چه میدانست همین جمله آیینه سرنوشت خود اوست و مرگ چه آسان و نابهنگام به سراغش خواهد آمد؛ صمد، راوی منتقد کودکان لایه های فرودست و محروم جامعه بود که با آب های سرد و خروشان ارس به دریا پیوست.
https://khabartabriz.ir/?p=1998
نوشته های مشابه
ثبت دیدگاه
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید منتشر خواهد شد.
Friday, 22 November , 2024