خبرتبریز:دیدار با چهره های ماندگار و پیشکسوتان عرصه تعلیم و تربیت سنت حسنه ای است که نباید در جامعه بدست فراموشی سپرده شود.

دیدار با یک معلم پیش کسوت منطقه خواجه
معلمان پیشکسوت سرمایه‌های مادی و معنوی جامعه هستند
خبرتبریز:دیدار با چهره های ماندگار و پیشکسوتان عرصه تعلیم و تربیت سنت حسنه ای است که نباید در جامعه بدست فراموشی سپرده شود.ملاقات با این عزیزان که عمر شریفشان را در راه اعتلای وطن و بچه های این آب و خاک صرف نموده اند و حالا سنشان بالا رفته وجسم شریفشان پیر ونحیف گشته است و در خانه خود چشم براه کسانی هستند که برایشان زحمت ها به خرج داده اند.
من هم برسم سنت های قدیمی دلم خواست که محضر یکی از معلمان دوره ابتدایی ام بروم واز او تشکر و دلجویی نمایم.چون خودم معلم بودم لذت این نوع دیدارهای معنوی را بخوبی درک می کردم. برای یک معلم عاشق و دلسوز لذتی بالاتر از این نیست که موفقیت دانش آموزانش را با چشم خودش ببیند.واگر یکی از آن دانش آموزان موفق، راه کج کرده وبرای دیدار، پیش او بیاید میشود «نور علی نور».
ضمن تماس تلفنی وقت قبلی گرفتم واز محل کارش باخبر شدم(روز یکشنبه این هفته).عجیب این جاست که ایشان علیرغم سن بالا وبعد از سالها بازنشستگی بازهم ، با همان حرارت و شوق وصف ناپذیر در کلاس های درس کنکوری ها حاضر می شود و هیچ گونه خستگی را نمی شناسد.تا آنجا که من اطلاع دارم درس تخصصی ایشان در حوزه ریاضیات است. بلاخره در محل تدریس، اورا یافتم و با او ملاقات واحوال پرسی نمودم.هزار ماشاالله با آن سن حدودهفتاد ساله اش جوان مانده بود.انگار چهل سالش هست.چقدر از این حرکت پسندیده من خوشحال شد.چقدر در میان دانش آموختگان وهمکارانش به وجد آمده بود. من هم به نوبه خود غرق در لذت و شادی بودم که توفیق چنین کار پسندیده را پیدا کرده بودم. مرا به پیش همکارانش برد ویک فنجان چای از سماور خالی کرد و پیشم گذاشت. آن چای معمولی نبود.چای محبت و صمیمیت بود.
چای پیش مردمان ایران زمین نشانه اوج مهر و محبت به میهمان است.چقدر شهریار شیرین سخن آن شاعر بااحساس خوب سروده است:
«سن یاریمون قاصدی سن ایلن سنه چای دیمیشم ..‌‌.»
بنده حدود چهل سال پیش(سال ۱۳۶۵) در کلاس پنجم ابتدایی دبستان شهدای روستای کویج. معلمی داشتم بنام آقای جعفر قلی‌زاده.
بخوبی بیاد دارم که این معلم دلسوز و تلاشگر چقدر با شوق و ذوق فراوان به بچه ها درس می داد و به فکرشان بود تا این بچه ها موفق شوند وآینده جامعه بدست آنها رقم بخورد.در میان درس ها از عهده درس ریاضی هم بخوبی در می آمد. ایشان خط زیبایی هم داشت و در مقواها ی بزرگی شعار های انقلابی آن زمان را با ماژیک می نوشت ومدیر مدرسه آنها را در دیوار نصب میکرد. مانند این جمله که بالا سر دانش آموزان در سالن مدرسه جلوه گری می کرد:« این انقلاب بی نام خمینی در هیچ جای جهان شناخته شده نیست» دیدن این خط های زیبا چقدر برایم جالب و لذتبخش بود.لذا برآن شدم که من هم مشق خطاطی کنم و مثل ایشان زیبا بنویسم.چون امکانات کم بود نمیشد قلم و ماژیک تهیه کرد از نوک مداد استفاده می کردیم .نوک مداد را با چاقوی تیز تراش می‌دادیم و مثل قلم های نی خطاطی می کردیم .بعد با آن روی برگه های دفتر مان مشق خطاطی می نمودیم.
در اواخر سالتحصیلی آقای قلیزاده مکرر از بچه ها آزمون می گرفت و هزینه تهیه برگه های امتحانی را خودش متقبل میشد.
یادم هست که آن موقع برگه های امتیاز به دانش آموزان موفق داده میشد.برگهای ۵۰ امتیازی،۴۰امتیازی ،برگهای ۲۰ امتیازی.
مدیر مدرسه آقای رحیم امیریان اعلام کرده بود که هر دانش آموزی که امتیازاتش در پایان سالتحصیلی به هزار برسد جایزه اش یک دوچرخه نو خواهد بود.
من از دانش آموازن نسبتا موفق کلاس بودم وبرگ های ۵۰ امتیازی زیادی کسب نموده بودم.چقدر امیدوار بودم که در پایان سالتحصیلی جایزه در نظر گرفته شده را من ببرم. رقابت بین بچه ها تنگاتنگ بود.از طرفی دانش آموزان حسین محمدپور و حسین اسبقی هم خوب تلاش کرده بودند.
ماراتن کسب امتیازات به جاهای باریکی رسیده بود.
در پایان سالتحصیلی امتحانات کلاس پنجم، نهایی بود و قرار بود در روستای هم جوار یعنی روستای سرند برگزار شود.بچه ها با هر مشقتی که بود برای شرکت در امتحانات به آن روستا رفتند. آقای قلی‌زاده هم بی کار ننشسته بود.بچه ها هروقت از امتحانات برمی گشتنددر مسیر راه پیش آنها سبز می شد و از نحوه برگزاری امتحانات وسختی وآسانی سوالات می پرسید.وهر وقت می شنید که بچه ها از عهده امتحان خوب برآمده اند،به وجد می آمد.
بلاخره آن سال امتحانات به سر رسید و خرداد هم بسر رسید اما از دوچرخه خبری نشد که نشد؟!
این خاطرات که عرض کردم همیشه، موقع بخاطر آوردن خاطرات کودکی ام ، مثل پرده سینما از پیش چشمم عبور میکنند و من در خیالات خوش آن روزگار غرق می شوم.
زنده باد عشق، زنده باد معلم.

نگارنده: یداله قلی پور دبیر بازنشسته آموزش وپرورش خواجه