خبرتبریز:می گفت در زمستان سرد ورزقان، نفت پیدا نمی‌شد، یاد حرف دایی افتادم که معطل چیزی ماندی برو پیش حاج عین اله. یک گالن می‌خواستم و تا برگردم خانه، سه گالن که حکم طلا داشت، فرستاده بود. پول هم نگرفت.

خوجا،اهر، ورزقان قارداشدی

خبرتبریز:می گفت در زمستان سرد ورزقان، نفت پیدا نمی‌شد، یاد حرف دایی افتادم که معطل چیزی ماندی برو پیش حاج عین اله. یک گالن می‌خواستم و تا برگردم خانه، سه گالن که حکم طلا داشت، فرستاده بود. پول هم نگرفت.

کسی در قره‌داغ، نباتی و ستارخان و شیخ شهاب و دکتر قاسم خان و آیات عظام نجفی و برقی و اعتمادی و هریسی و عقیقی بخشایشی و پروفسور آخوندی و کلنل محمدتقی خان پسیان را از هم جدا نمی‌کند. از خاطرات نباتی از اهر و پاتوق علامه جعفری، وقتی منطقه می‌آمد، بپرسید. خدمتی که معماری برای سونگون کرد اسم اهر ورزقان آورد؟ عشق اهر به خسروخان سرتیپی را ببینید.

از ماضی، ما امنیه و معلم و پزشک و مهندس شدیم و به تمام قره‌داغ رفتیم. در کولاک جاده‌های کوهستانی گیر کردیم و به “اودون بخاری سی” خانه‌های گرم و صمیمی روستاهای قره‌داغ پناه بردیم. به دره‌های معادن سقوط کردیم. یخ زدیم، مردیم. و همه این سال‌ها بر طبل جدایی نکوبیدیم.

شنیده‌اید “اهرلی”، “ورزقانلی”، تو به هم بگویند؟ ورزقان و کلیبر و سرند و هریس و خواجه و خداآفرین و هوراند و خاروانا و حتی سیه رود، جان قره داغ هستند. و اهر، پدرسالاری که در مرکزیت تمام بلایای قره داغ، از بیست سال جنگ ایران و روس تا مبارزات جواد خان حاجی خواجه لو و امیرارشد و وقت سرداریِ حسن باقری و ذاکر حیدری در جنگ تحمیلی و دفاع از حرم، محور وحدت بوده و سینه سپر کرده است.

وحدت تمامِ کرمان را ببینیم. و از آنچه از شرکت مس مطالبه و اخذ کرده اند، یاد بگیریم. و ما اینجا، جوانِ موسی کندی و کریم خانلی نزدیکتر از ورزقان به سونگون را، تنها به سبب قرار گرفتن در حوزه خداآفرین، غیر بومی تعریف می‌کنیم. شناسنامه بیشتر اهالی روستای زیبای سونگون، مُهر ثبت احوال کلیبر و اهر دارند.

قباله مس در شمالغرب کشور به اسم “شرکت مجتمع معادن مس اهر” گره خورده و آنوقت کاری می‌کنند از کار قابل اجتناب ارسال صد درصد کنسانتره به بندرعباس و کرمان، غافل شویم و ارسال کمتر از یک درصد سنگ معدن به مزرعه را که پدر معنوی سونگون است و کنسانتره‌اش هم به سونگون بر می‌گردد، بولد کنیم. منت کارخانه آهک بنهیم و معدن آن را نبینیم. تفرقه بیانداز و حکومت کن یعنی همین.

القصه؛ هنوز “قوپوز” ما با هوای “حسنو مشه سی” کوک میشود که در آن، “عاشیق” می خواند: از “دومان” می پرسند “هارداسان”. جواب می‌دهد هر جا باشم، شب در سونگون هستم. حتی خاک ما نیز، به وقت زلزله، باهم لرزیده است.

✍️ مرتضی حاجی احمدی