اگر در نیمه‌ی دوم دی ماه ۹۷ به گالری میرعلی تبریزی واقع در طبقه‌ی همکف ساختمانی که موسوم است به خانه‌ی فرهنگ تبریز می‌رفتید، می‌توانستید تحت عنوان متفاوت «گردش در باغ» شاهد ۴۴ اثر از ۲۱ نقاش تبریزی باشید. نمونه‌هایی که به گفته‌ی «معصومه خضرلو» گردآورنده‌ی این مجموعه، می‌بایست آثار تأثیرگذار در نقاشی معاصر تبریز را نمایش می‌داد؛ از دهه‌ی ۳۰ به این‌سو؛ یعنی از زمانی که هنرستان میرک شکل گرفت و نقاشی این شهر را سامان داد. اما اینجا تبریز است و گاهی آنکه پا پیش می‌گذارد، دست خالی می‌ماند

به بهانه‌ی‌ برگزاری نمایشگاه نقاشی «گردش در باغ»/بررسی صد سال نقاشی تبریز

جرقه‌های جدید، نوید تحولی بزرگ در عرصه‌‌ی نقاشی تبریز

اگر در نیمه‌ی دوم دی ماه ۹۷ به گالری میرعلی تبریزی واقع در طبقه‌ی همکف ساختمانی که موسوم است به خانه‌ی فرهنگ تبریز می‌رفتید، می‌توانستید تحت عنوان متفاوت «گردش در باغ» شاهد ۴۴ اثر از ۲۱ نقاش تبریزی باشید. نمونه‌هایی که به گفته‌ی «معصومه خضرلو» گردآورنده‌ی این مجموعه، می‌بایست آثار تأثیرگذار در نقاشی معاصر تبریز را نمایش می‌داد؛ از دهه‌ی ۳۰ به این‌سو؛ یعنی از زمانی که هنرستان میرک شکل گرفت و نقاشی این شهر را سامان داد. اما اینجا تبریز است و گاهی آنکه پا پیش می‌گذارد، دست خالی می‌ماند. او وقتی دور می‌افتد برای جمع‌آوری آثار، چیز زیادی دستگیرش نمی‌شود. تا اینکه از جمع همین نقاشان، یعقوب عمامه‌پیچ،  محمد نوریان و کریم صدق‌روحی به یاری‌اش می‌آیند و با کمک هم ۷۰ درصد از آثاری که مد نظرشان بود را گردآوری می‌کنند.

عمامه‌پیچ در مورد جای خالی‌ها می‌گوید: «به تعدادی از آثار دسترسی نداشتیم. افرادی مثل واهرامیان، بانگیز، فاطمی، غنی‌نژاد… نمونه‌هایی هم در منازل و کلکسیون‌های شخصی بود که صاحبانشان به‌دلیل اینکه قبلاً این آثار در نمایشگاه‌های این‌چنینی آسیب دیده‌ بوده‌اند آن‌ها را در اختیارمان نگذاشتند. آقایان فاسونکی و مقبلی و کیاست هم به‌دلایلی که خودشان می‌دانند همکاری نکردند. حالا از مجموعه‌ی ارشاد رنجیده‌اند یا دلیل دیگری دارند نمی‌دانم. اما در هر حال این گالری متعلق به بخش خصوصی‌ست و این حرکت قدم مثبتی برای نقاشی این شهر بود.»

خبر که می‌پیچد تعداد زیادی نقاشی هم می‌رسد که بیشترشان موضوع این نمایشگاه نیستند و رد می‌شوند. عمامه‌پیچ می‌گوید: «معیار من در انتخاب، آثار نقاشان تأثیرگذار در جریان نقاشی تبریز بوده. چه افرادی که در هنرستان بوده‌اند مثل استاد یاسمی و چه نقاشانی در خارج از هنرستان مثل آقایان حاجی‌زاده و باجالانلو  که حتی با وجود کپی بودن، آثارشان خاصیت فردی دارند. ایجاز در انتخاب و برگزیدن آثار مدرن هم برای من اولویت داشت نه به اصطلاح نقاشان باربیزون.»

نمایش تصویر اثر به‌جای اصل آن، بعضاً حتی در خارج از اندازه‌ی واقعی اثر، نام نبردن از نقاشان غایب در مسیر بازدید از نمایشگاه و به‌طور کلی عدم ارائه‌ی بروشوری برای معرفی جزئیات این پروژه از نقاط ضعف نمایشگاه بود. نمایشگاهی که قابلیت این را داشت که زمینه‌ساز ایجاد یک موزه از آثار هنری شهری باشد که در ایجاد و باروری نقاشی معاصر و مدرن ایران نقش مهم‌تری نسبت به شهرهایی مثل اصفهان،  شیراز و کرمان دارد.

یعقوب عمامه‌پیچ که حسابی در این مورد دل‌سوخته است می‌گوید: «متأسف هستم که تبریز موزه‌ی معاصر ندارد. ما در این نمایشگاه، مجبور شدیم از کپی آثار منصور قندریز استفاده کنیم. در حالی‌که  کرمان موزه‌ای دارد که نقاشی‌های قندریز را در خود دارد.»

او با گلایه از وضعیت فعلی نقاشی در تبریز ادامه می‌دهد: «جریان‌سازی هنری با فعالیت هنری امکان می‌یابد. اینجا موانع زیادی وجود دارد. متولیانی مثل ارشاد آن‌چنان که باید و شاید کمک نمی‌کنند. از صداوسیما خواسته می‌شود که این نمایشگاه را پوشش دهند و آنها صراحتاً می‌گویند نمی‌آییم. این مجموعه بولتن ندارد و حتماً داشتن آن نیاز به حمایت مادی و معنوی دارد که نیست. تبریز چیزی با عنوان خانه‌ی هنرمندان که محل رفت‌وآمد و تبادل آرا هست، ندارد. همین موضوع باعث ایزوله شدن و مهاجرت هنرمند به تهران یا ترکیه می‌شود.»

او نقدی هم از سیستم آموزشی فعلی دارد: «قبلاً نظام آموزشی مطابق با معیارهای جهانی بود. با یک استاد چهار سال کار می‌شد. الان در دانشگاه‌ها فقط یک روز کلاس برگزار می‌شود. هنرستان هم که یک وزنه به‌حساب می‌آمد با این چیزی که الآن هست خیلی فاصله دارد.»

چراهای زیادی وجود دارند. در مورد اختلافات و سوءتفاهم‌ها بین خانواده‌ی نقاشی، نقش ارشاد و صدا و سیما و ارگان‌های ذی‌ربط، نقش انجمن نقاشی تبریز، وضعیت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، سیستم آموزشی و… چراهایی که هر کدام موضوع یک گزارش هستند. اما این نمایشگاه بهانه‌ای‌ست تا به بررسی اجمالی نقاشی تبریز در سده‌ی اخیر و چند دهه پیش از آن بپردازیم. هدفی که این پروژه قصد انتقال آن را به مخاطبش داشت اما عوامل زیادی دست‌به‌دست داده‌اند تا این اتفاق آن‌چنان که باید و شاید نیفتد. این را آمار بازدید می‌گوید و این قصه تلخ‌تر می‌شود وقتی می‌فهمیم حتی برای هنرجویان هنرستان میرک -که نقش آن در شکل‌گیری نقاشی معاصر تبریز بارها در این گزارش تصریح شده- بازدیدی دسته‌جمعی با اراده‌ی مدیران فعلی‌اش صورت نگرفته است.

 

نقاشی؛ پرچمدار مدرنیسم در ایران

اگر این دو سه سال اخیر را نادیده بگیریم، یک سده‌ی کامل از ظهور و بروز نواندیشی و مدرنیسم فرهنگی در ایران می‌گذرد. جواد مجابی در سرآمدان هنر نو می‌نویسد: «در زمينه‌ی شعر؛ نيما يوشيج افسانه را در سال ۱۳۰۱ مي‌سرايد. در داستان کوتاه؛ محمدعلي جمالزاده مجموعه داستان يکي بود يکي نبود را در سال ۱۳۰۰ ارائه مي‌کند. در عرصه‌ي رمان؛ مشفق کاظمي، ‌تهران مخوف را در سال ۱۳۰۱ منتشر مي‌کند. در زمينه‌ی تئاتر؛ حسن مقدم نمايش جعفرخان از فرنگ آمده را با گروه نمايشي ايران جوان در فروردين ۱۳۰۱ به روي صحنه مي‌برد. و اما در قلمرو هنرهاي تجسمي، نقاشي مدرن از دل مدرسه‌ی کمال‌الملک- که با هنر نو ميانه‌اي ندارد- طلوع مي‌کند.»

پرچم‌داری جریان‌سازی فرهنگی در ایران، به‌نام ادبیات گره خورده است، هرچه نباشد یک عمر قلم در دست ادیبان بوده است. اما در اصل این کمال‌الملکِ مشروطه‌طلب بود که در سال ۱۲۸۹ مدرسه‌ی صنایع مستظرفه را تأسیس کرد و برای اولین بار اسلوبی متفاوت در هنرآفرینی را وارد ایران کرد و این در مواجهه‌ی نسل نو بقیه‌ی هنرها هم در آن زمان بی‌تأثیر نیست. از طرفی کمال‌الملک، نقاشانی را تربیت کرد که در دهه‌های آینده بنیانگذار دانشکده‌ی هنرهای زیبا و مدارس آموزشی در زمینه‌ی هنرهای تجسمی شدند. اما نقاشانی در شهر تبریز هم بوده‌اند که هم‌زمان با کمال‌الملک به مسکو یا سایر شهرهای اروپایی رفته‌اند و نقاشی متداول در جهانِ آن روز را آموخته‌اند و با خود به ارمغان آورده‌اند.

 

نقش و نگار نقاشی مکتب تبریز زیر تیغ

شهر تبریز به‌واسطه‌ی پایه‌ریزی اولین مکتب نگارگری در آن با عنوان «مکتب تبریز یک» در زمان ایلخانان و بعدتر با شکل‌گیری «مکتب تبریز دو» در زمان صفویان، سابقه‌ای ریشه‌دار در زمینه‌ی هنرهای بصری را داراست. همین‌طور این شهر به‌خاطر وجود کارگاه‌های بافت فرش و محبوبیت و معروفیت در این هنر-صنعت با نقش و نگار و رنگ و قلم غریبه نیست.

علاوه بر این سابقه، قرارگیری تبریز در مسیر اروپا، ارتباطات و مراوده‌های سران قاجار با غرب و دارالسلطنه بودن در دوره‌ی قاجار، اهمیت و تحولات این شهر را در زمینه‌های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و هنری افزون‌ می‌کند.

بروز و ظهور نقاشی به سبک فرنگی‌سازی که در دوره‌ی صفویه آغاز شد و در دوره‌ی زندیه و اوایل قاجار شکل منسجم‌تری یافت، علاوه بر تابلوهای نقاشی، در صنایع کاربردی و تزئینی مثل بشقاب و سینی و امثالهم، منسوجات و معماری به‌شکل دیوارنگاری و نقاشی روی شیشه به‌چشم می‌خورد که خانه‌های قدیمی تبریز از این نوع هنرآفرینی مستثنی نبوده‌اند.

اما پاسخ اینکه چرا ما از دوره‌ی صفویان آثاری آن‌چنانی در تبریز نمی‌بینیم، اما در آرامگاه شیخ‌صفی‌الدین اردبیلی از منظر نقاشی و میدان نقش جهان اصفهان به‌لحاظ معماری، نمونه‌های جالب توجهی داریم را علی صابونچی، نویسنده و پژوهشگر به ما می‌گوید: «منطقه‌ای که مسجد صاحب‌الامر تبریز را  در خود دارد، میدان حکومتی این شهر بود و در نقشه‌ای که از آن داریم می‌بینیم که نمایی عین نمای میدان نقش جهان دارد و قطعاً در عمارت عالی‌قاپوی آن نقاشی‌هایی به سبک فرنگی‌سازی مثل آنچه که در آثار هنری اردبیل شاهد هستیم وجود داشته. اما زلزله و حضور عثمانی‌ها، آنچه بوده را تخریب کرده و همانطور که می‌دانیم سلطان‌سلیم حدود ۳۰۰ نفر از اهل فن را از تبریز به استانبول برده و انتقال پایتخت از تبریز باعث رکود رویه‌ی رشد فرهنگی شده است.»

صابونچی در ادامه به تحولات بنیادین دوره‌ی قاجار به‌ویژه در معماری اشاره می‌کند و توضیح‌ می‌دهد: «تبریز به عنوان مرکز ولیعهدنشین عصر قاجار و دومین شهر پررونق کشور از لحاظ داشتن خانه های قدیمی، بسیار در خور توجه است که مقارن با دوره تجدد و آشنایی با تمدن اروپا بوده است. در تبریز حدود ۳۰۰ خانه‌ شناسایی شده که تعدادی از آنها ثبت شده و از خانه‌هایی که نقاشی به سبک فرنگی‌سازی دارد، می‌توان به خانه‌ی بهنام،  حریری، مجتهدی، کلکته‌چی و حتی مجموعه‌ی سیدحمزه اشاره کرد.»

علاوه بر آثار معماری، نقاشی روی تابلو نیز در زمان قاجاریه مرسوم بوده که نمونه‌های آن را می‌توان در موزه‌ی قاجار گرجستان پیدا کرد. تابلوهایی که به‌واسطه‌ی اشغال تبریز در زمان فتحعلی‌شاه توسط نظامیان روس به یغما رفتند.

 

پیشروی مدرسه‌ی مظفریه تبریز هم‌پا با صنایع مستظرفه

علی صابونچی با تأیید آنچه در کتاب دارالفنون تبریز نوشته‌ی صمد سرداری‌نیا آمده می‌گوید: «دارالفنون تبریز یا مدرسه‌ی مظفریه، دومین مدرسه‌ی آموزش عالی در تاریخ معاصر ایران است که در سال ۱۲۹۷ و به سبک دارالفنون تهران، در خیابان دارائی تبریز تأسیس می‌شود.»

او ادامه می‌دهد: «این مدرسه از همان اساس، برای تعلیم نقاشی‌ست و مجوزش را سیدحسین ارژنگی معروف به میرمصور شخصاً از کمال‌الملک می‌گیرد.»

میرمصور که از خاندان نقاشان و تحصیل‌کرده‌ی رشته‌ی نقاشی در مسکو است به‌مدت ۱۰ سال اداره‌ی دارالفنون تبریز را عهده‌دار می‌شود و شاگردانی مثل برادران پتگر، مرتضی نخجوانی، مهدی چهره‌پرداز، احمد عماد و خیلی‌های دیگر را در این دوره تربیت می‌کند و بعدها توسط دربار به تهران فرا خوانده می‌شود و دو سال بعد از میرمصور هم به کارش ادامه می‌دهد.

صابونچی ادامه می‌دهد: «محمد‌حسـن قلعه‌بيگي از طرف اداره کل صناعت و معادن در سال ۱۳۱۱  مجدداً نقاشي را این‌بار زير نظر برادر میر‌مصور، به‌نام سيدعباس ارژنگي و با ۱۲ هنرجو شروع می‌کند که اکبر رسام حسيني برگي، فريدون حداد شرق و رسام عرب‌زاده از  مشهورترین‌ها هستند.»

 

هنرستان میرک و آغاز موجی نو

رشته‌ی نقاشي در دارالفنون در سال ۱۳۱۵ و بعد از یک دوره‌ی فارغ‌التحصیلی به کار خود پایان می‌دهد. اگر از آموزش یک‌ساله‌ی نقاشی در خانه‌ی فرهنگ باغ گلستان از سال ۱۳۲۴ تا ۱۳۲۵ و همین‌طور آموزش نگارگری در مدرسه‌ی فردوسی صرفنظر کنیم باید جدی‌ترین اتفاق نقاشی تبریز را  گشایش هنرستان هنرهای زیبای میرک در سال ۱۳۳۶ بدانیم.

ابراهیم پشت‌پناه نقاش رئالیست تبریزی و از شاگردان علی اکبریاسمی می‌گوید: «استاد یاسمی سال ۱۳۰۵ از مدرسه‌ی صنایع مستظرفه فارغ‌التحصیل می‌شود و به تبریز بازمی‌گردد. او تا سال ۱۳۳۵ که به‌عنوان اولین استاد وارد هنرستان هنرهای تجسمی میرک تبریز می‌شود، عموماً در منزلش به هنرآموزی مشغول است و در زمینه‌ی تابلوفرش و نقاشی، آوازه‌ای در سطح کشور دارد.»

این نقاش نامی که از همان اوایل تأسیس هنرستان در آنجا حضور داشته در مورد استادش علی‌اکبر یاسمی به‌مثابه‌ی یک قدیس حرف می‌زند: «استاد یاسمی به ‌واسطه‌ی شاگرد مستقیم کمال‌الملک بودن خیلی تأثیرگذار بود. شاگردانش از ذوق و شوق حالی نزدیک به مردن داشتند. نفس یاسمی عاشقشان کرده بود. طوری که یکبار رنگ زرد به‌خصوصی خواسته بود و بچه‌ها دور افتاده بودند دنبال رنگ زرد. برخورد ما در آن دوره با نقاشی، جنون‌آمیز بود.»

گریگور واهرامیان دانش‌آموخته‌ی آکادمی مسکو که با مهاجرت ارامنه از شورویِ آن زمان به‌خاطر مسائل سیاسی به تبریز آمده بود به ‌همراه مرتضی نخجوانی، فصلی نو را در تعلیم نقاشی رقم می‌زنند و دو سال بعد حسین کاظمی بعد از ۸ سال اقامت در پاریس یه این جمع اضافه می‌شود.

حسین کاظمی از آن دسته نقاشانی بود که در دهه‌ها‌ی ۲۰ و ۳۰  براي ادامه تحصيل به غرب سفر کرده بودند و با دستاوردهايي نو به ايران بازگشتند و محفلي براي نقاشی نوگرا به وجود آوردند. اینان موج جديدي در عرصه‌ی هنرهای تجسمي‌ به‌راه می‌اندازند. آموزه‌های بوزار و حرکت‌هاي آوانگارد در نقاشي اروپا را سرفصل کار خود قرار می‌دهند.

همزمانی تحولات مدرنیته در اروپا و آمدورفت هنرمندان مشتاق ایرانی به آنجا در دهه‌ی ۲۰ جو جدیدی را در هنر نقاشی آن دوره به وجود می‌آورد. ما از آیدین آغداشلو می‌خوانیم: «نسل نقاشان جوان و تحصيل کرده در اروپا، که از سال هاي نيمه‌ی دوم دهه ۲۰ به ايران مي‌آيند، اين قيد را ندارند که سبک هاي پيشين را دوره کنند، پس شيوه‌ای را که دوست دارند، برمی‌‌گيرند و تقليد و رايج می‌کنند و ده سالي طول نمی‌کشد که انواع سبک‌ها و شيوه‌های گوناگون باب می‌شود. ترتيب و توالي چندانی هم ندارد و تا اواخر دهه‌ی ۵۰ شمسی، از هر شيوه‌ای که بخواهيد نمونه‌هایی اين جایی داريم: از کوبيسم منسوخ شده تا آبستره و اکشن پينتينگ و هپنينگ و اينستاليشن.»

ظاهراً آنچه که در داخل هنرستان میرک جریان داشته، اگرچه از همان ابتدا آن چیزی نبوده که توسط کمال‌الملک آموخته می‌شده، اما با گرایشات موج نویی و دوره کردن سبک‌های مختلف هنری هم تفاوت دارد.

یعقوب عمامه‌پیچ در این خصوص می‌گوید: «من در مورد هنرستان میرک، از همان ابتدا چیزی با عنوان ساخت‌و‌ساز نشنیده‌ام. شاید این حرفم را بتوان به همه‌ی نقاشی معاصر تبریز  هم تعمیم داد. استاد یاسمی شاگرد کمال‌الملک است اما برخوردی شخصی و شاعرانه با نقاشی دارد. آیدین آغداشلو شیوه‌ی نورپردازی او را در مورد همین تابلویی که تصویر آن در نمایشگاه هست با ورمیر مقایسه کرده و به‌نظرم برخورد این نقاش با رنگ و نور، کاملاً امپرسیونیستی‌ست. شما در کارهای آقای نخجوانی هم می‌توانید رد پای امپرسیونیسم و اکسپرسیونیسم را ببینید و حتی در آثار آقای باجالانلو که معروف به ناتورالیته بودن هست، برخوردی بومی و متفاوت و به‌دور از عینیت‌گرایی را شاهدیم.»

این هنرآموخته‌ی هنرستان میرک که تفاوتی بین سبک و آموزش قایل است این‌طور ادامه‌ می‌دهد: «شیوه‌ای که با آن هنرجویان هنرستان میرک از همان ابتدا آموزش می‌بینند شیوه‌ی آکادمی بوزار پاریس است و با آمدن حسین کاظمی به تبریز این متد آموزشی قوت بیشتری می‌یابد و شامل زیر بنای نقاشی مثل مبانی و طراحی و آناتومی و اینهاست. در همه‌ی دنیا هم اصول همین است. ابتدای امر هیچ‌ استادی به شما رنگ نمی‌دهد، مداد و کاغذ می‌دهد و می‌گوید خط بکش. در سایر هنرها هم همین است. شما اگر بخواهید فیلمسازی بخوانید حتماً اول از همه باید با سوپر ۸ فیلم بسازید.»

پشت‌پناه در این‌باره می‌گوید: «با وجود اینکه هنرمندان و اساتید آن زمان تحصیل‌کرده بودند و در سرفصل‌های تاریخ هنر و به شکل تئوری، هنرجویان را با سبک‌های جدید آشنا می‌کردند، اما تکیه‌ی آموزش بر پایه‌ی مبانی بود. حتی مادام واهرامیان هم با وجود اینکه سبک و سیاق امپرسیونیستی داشت متدش را دیکته نمی‌کرد و جالب است بدانید از تدریس آقای قندریز به‌واسطه‌ی نوع نگاهش به نقاشی ممانعت شده بود. سخت‌گیری خاصی بود و حتی هنرجویان حق شرکت در نمایشگاه‌ها را هم نداشتند. اما در هر صورت نمی‌شد تأثیر نگرفت، چرا که آنچه در بیینال‌ها و نمایشگاه‌ها جریان داشت چیز دیگری بود.»

عمامه‌پیچ با اشاره به اختلاف دائمی بین نقاشان نوگرا و ناتورالیستی توضیح می‌دهد: «وقتی حسین کاظمی از پاریس آمده بود خیلی‌ها گفتند او آمده تا ما از بین برویم. در حالی‌که این‌گونه نبود و او بیشتر برای خودش کار می‌کرد. هرچند من بعدها فهمیدم در لابلای آموزش –هرچند پنهان- حتماً نکاتی از سبک و سیاق مدرنیسم بوده است. من بعدها فهمیدم آقای فاطمی که از اساتید میرک در دهه‌ی ۵۰ بود در شیوه‌ی رنگ‌گذاری، نظام سزانی را آموزش می‌داد.»

پشت‌پناه عقیده دارد بیینال‌های دو سالانه باعث گرایش‌های مدرن در تبریز شد که البته به هنرستان ورودی نداشت و ادامه می‌دهد: «به‌نوعی اولین نقاشی که به آن معنی خطوط هنرستان را شکست آقای فاسونکی و در اواسط دهه‌ی ۵۰ بود. ایشان چیزی غیر از سرفصل‌ها را ارائه می‌داد و با مبانی پیش نمی‌رفت. در حالی‌که آقای طباطبایی هم که یک نقاش مدرنیست بود این رویه را تغییر نداد.»

 

هنرستان میرک، یک سر و گردن بالاتر

استمرار و سخت‌گیری در آموزش، بازگشت تحصیل‌کرده‌های بومی به زادگاه و خانه‌ی اولیه خود هنرستان میرک، آموزش رشته‌های جانبی مثل مجسمه‌سازی، سرامیک و کاشی‌سازی‌ و نقاشی روی آن‌ها، انتخاب آثار هنرجویان و شرکت دادن آنها در نمایشگاه‌های تهران، از عواملی هستند که هنرستان میرک را بعد از حدود یک و نیم‌ دهه بعد از تأسیس حتی نسبت به هنرستان‌ تهران در رده‌ی بالاتری قرار می‌دهد و نقاشان و اساتید این شهر را جزء نقاشان جریان‌ساز کشور می‌کند و نام افرادی مثل بهاران، به‌کلام، امدادیان، عمامه‌پیچ و خیلی‌های دیگر را حتی خارج از این سرزمین بر سر زبان‌ها می‌اندازد.

 

دهه هفتاد، نسل نو نقاشی تبریز

در دهه‌ی شصت همه‌چیز تحت تأثیر شرایط جنگ قرار می‌گیرد. گلوله، خون و دفاع از کشور، هنر و نقاشی را در ابتدا غافلگیر می‌کند. در سال‌های ابتدایی هنرستان میرک هم ثبت‌نامی ندارد. نمایشگاه‌های فردی برگزار نمی‌شود و آنچه هست نمایشگاه‌های جمعی با موضوعات مناسبتی و در ایام دهه‌ی فجر و عید نوروز است. بعد از پایان جنگ، اتفاقات دهه‌ی ۷۰ را از زبان محمد نوریان نقاش و گرافیست نسل نو می‌خوانیم.

«دهه‌ی ۷۰ حرکت‌های نویی شروع می‌شود. هنرستان میرک دوباره در بین مردم و متن جامعه مطرح می‌شود و باز تبدیل به بستری می‌شود که بتواند جریان نقاشی را هدایت کند. آن سال‌ها من دانشجو بودم و در فرهنگسرای تبریز نمایشگاه‌هایی توسط نقاشان شاخصی مثل حبیب بوستانی، مجید شهرتی، فرحناز آذرآبادی و فرهاد ممقانیه برگزار شده بود. سال ۷۳ که من درسم را تمام کرده و در هنرستان مشغول به تدریس بودم در کافه شمشاد با همین مجموعه نشست و برخاست داشتیم و به خاطر دارم که شبانه پوستری با عنوان کارگاه آفتاب طراحی کردم و برایشان بردم و تشویقشان کردم که این روند را ادامه دهند. چون در آن زمان هنوز هم مشکلاتی بود. حتی در خود هنرستان هم چون آقای صانعی و طباطبایی حمایت می‌کردند، امکان اتفاقات جدید هم به‌وجود آمد و نسل جدیدی تربیت شدند که هنوز هم جزء نقاشان مطرح این شهر به‌حساب می‌آیند. افرادی که علاقمند بودند و با برپایی نمایشگاه‌های متعدد انفرادی و گروهی جو جدیدی را در تبریز حاکم کردند. در سال ۷۵ انجمن هنرهای تجسمی هم تشکیل شد و ما شاهد دیوارنگاری‌هایی در سطح شهر بودیم. حتی تیمی از هنرستان میرک به سرپرستی خود من در سال ۸۷ در جشنواره‌ی از موزه تا موزه‌ که دور تا دور موزه‌ی معاصر تهران و به‌صورت آزاد برگزار شد به مقام اول کشوری رسید.»

تغییر رویه‌ی آموزش و ورود نظام جدید به سیستم هنرستان در سال ۷۴، دوره‌ی چهار ساله‌ی آموزش را به دو سال تغییر می‌دهد و افول هنرستان کم‌کم آغاز می‌شود و آخرین هنرجویان دوره‌ی چهار ساله در سال ۷۸ از آنجا فارغ‌التحصیل می‌شوند.

نوریان ادامه می‌دهد: «چند سالی طول کشید تا دانشگاه آزاد تبریز در رشته‌ی نقاشی دانشجو ثبت‌نام کند و این اتفاق، آغاز حضور اساتید بومی پروازی به تبریز مثل آقایان عمامه‌پیچ و نوبهار بود. ارتباطی که قطع شده بود دوباره از سر گرفته شد. تعداد زیادی از هنرجویانی که به‌علت نبود این رشته در مقطع کارشناسی در تبریز، پشت کنکور مانده بودند با انگیزه و انتخابی پخته‌تر به دانشگاه‌ها آمدند. گالری‌های متعدد خصوصی تأسیس شدند که محل آمد و رفت و فعالیت نقاشان شد.»

نبود پشتوانه‌ای مثل هنرستان و اتفاقات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در نیمه‌ی دوم دهه‌ی ۸۰ یک‌بار دیگر عرصه را بر هنرمندان و در میان آن نقاشان تنگ کرد و آن‌ها را مجاب به  مهاجرت یا پراکندگی و عدم فعالیت نمود.

نوریان در مورد وضعیت فعلی نقاشی این‌طور می‌گوید: «الان و در این چند سال اخیر دوباره جرقه‌هایی زده شده. برگزاری سه دوره اکسپو در تبریز و فروش آثار، حمایت ارشاد از گالری‌دارها و برگزاری نمایشگاه‌هایی مثل همین گردش در باغ، بسیار مثبت است.»

در پایان به‌نظر می‌آید جدی گرفتن تشکل‌های صنفی مثل انجمن نقاشان و سیاست‌گذاری‌های کلان با چشم‌اندازی‌های اقتصادی، حمایت از مجموعه‌های خصوصی، در اختیار گذاشتن امکانات دولتی برای برگزاری کارگاه‌های آموزشی، ایجاد خانه‌ی هنرمندان که به‌واسطه‌ی آن  تلاقی‌ هنرها و ارتباطات سازنده‌ی بینارشته‌ای می‌تواند حاصل شود و کنار گذاشتن اختلافات درون خانوادگی بین نقاشان می‌تواند باعث قوت گرفتن دوباره‌ی این میراث چند صد ساله در تبریز باشد.

وحید بابایی